کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیز و خفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیز و خفت
لغتنامه دهخدا
خیز و خفت . [ زُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بلندشدگی و خوابیدگی . || کنایه از جماع است . خفت و خیز.
-
واژههای مشابه
-
گندم خیز
لغتنامه دهخدا
گندم خیز. [ گ َ دُ ] (نف مرکب ) جایی که زمینش گندم دهد. زمینی که محصول گندم آن فراوان بود.
-
خیز کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خیز برداشتن، جهیدن ۲. دویدن
-
نفت خیز
لغتنامه دهخدا
نفت خیز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مناطق نفت خیز، جاهائی که معدن نفت دارد. که چاه نفت دارد. که در آنجا نفت استخراج کنند.
-
نوبه خیز
لغتنامه دهخدا
نوبه خیز. [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) مالاریاخیز. تب خیز. منطقه ای باتلاقی که در آن به تب نوبه مبتلا شوند.
-
سپاه خیز
لغتنامه دهخدا
سپاه خیز. [ س ِ] (نف مرکب ) سپاه خیزنده . لشکرخیز. آنجا که لشکریان فراوان از آن خیزد: خراسان مملکتی سپاه خیز است . آذربایجان سپاه خیز است . || مجازاً، پرجمعیت .
-
غله خیز
لغتنامه دهخدا
غله خیز. [ غ َل ْ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) پرغله . آنجا که غله فراوان باشد: آذربایجان غله خیز است . غله بوم . رجوع به غله بوم شود.
-
فتنه خیز
لغتنامه دهخدا
فتنه خیز. [ ف ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آشوبگر. فتنه جو. فتنه انگیز : بر سر راه او نشانیده ست جلوه ٔ قدّ فتنه خیز مرا.ظهوری (از آنندراج ).
-
نیمه خیز
لغتنامه دهخدا
نیمه خیز. [م َ / م ِ ] (نف مرکب ) نیم خیز. رجوع به نیم خیز شود.
-
گران خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ سبکخیز] [قدیمی، مجاز] gerānxiz آنکه دیر از جا برخیزد؛ دیرجنب: ◻︎ از گرانخیزان خواب صبح فصل گل مباش / میرسد خوابی که بیداری فراموشت شود (رضی دانش: لغتنامه: گرانخیز).
-
گرم خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] garmxiz گرمخیزنده؛ چستوچالاک؛ تیزرو.
-
گندم خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gandomxiz زمینی که از آن گندم فراوان بهدست آید.
-
bound
خیز 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] حرکت سربازان از یک جانپناه به جانپناه دیگر که اغلب در زیر آتش دشمن انجام میشود
-
drag rise
خیز پَسار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] افزایش ناگهانی پَسار بال در نتیجۀ وجود امواج ضربهای