کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیرو
/xiru/
معنی
= خِیری: ◻︎ تا خوید نباشد به رنگ لاله / تا خار نباشد به بوی خیرو (فرخی: ۴۵۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیرو
لغتنامه دهخدا
خیرو. (اِ) خطمی باشد. بعضی گویند نوعی از گل خطمی است و آن سرخرنگ و سفیدرنگ می باشد که خبازی هم آن است و بعربی آنرا خیروج گویند و بعضی گفته اند که خیری گل همیشه بهار باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ). هبس . منثور. نمام . (ا...
-
خیرو
لغتنامه دهخدا
خیرو. [ خ َ رَ ] (اِ) شراب . خمر در تداول زرتشتیان ایران . (یادداشت مؤلف ).
-
خیرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هیری، خیر› (زیستشناسی) [قدیمی] xiru = خِیری: ◻︎ تا خوید نباشد به رنگ لاله / تا خار نباشد به بوی خیرو (فرخی: ۴۵۴).
-
واژههای مشابه
-
گل خیرو
لغتنامه دهخدا
گل خیرو. [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) همان خطمی است . خطمی . (دهار). و رجوع به خیرو شود.
-
جستوجو در متن
-
خیره
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = خیرو. خیری : گل همیشه بهار.
-
ابوعلس
لغتنامه دهخدا
ابوعلس . [ اَ ع َ ] (اِ) خیری . خیرو. (برهان ).
-
خیروج
لغتنامه دهخدا
خیروج . [ خ َ ] (اِ) نام گل خبازی است . خیرو. خیری .
-
خیلو
لغتنامه دهخدا
خیلو. (اِ) خیرو. خبازی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
شب بو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شببوی› (زیستشناسی) šabbu گیاهی زینتی باساقۀ بلند و گلهایی به رنگهای مختلف؛ شبانبوی؛ خیرو؛ خیری؛ هیری؛ زراوشان.
-
شب بو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) گیاهی است از تیرة صلبیان که زینتی است و به سبب دارا بودن گل های معطر و زیبا غالباً در باغچه ها کشت می شود. شب بوی ، شقاری ، شمشم ، خمخم ، خیرو، خیری نیز گفته می شود.
-
خرو
لغتنامه دهخدا
خرو. [ خ ِ ] (اِ) خیرو. خبازی . (ناظم الاطباء). خُرو. تخم آن گزندگی جانوران رانافع است و بعربی بذرالخرو خوانند. (برهان قاطع).
-
حاسوس
لغتنامه دهخدا
حاسوس . (ع اِ) جاسوس و بعضی گفته اند با مهمله جاسوس است در خیرو نیکی و با معجمه در شرو بدی . || (ص ) مرد بدیُمن . (منتهی الارب ). || قحطسال سخت .
-
کَوْثَرَ
فرهنگ واژگان قرآن
خيرو خوبي زيادي که هيچ گاه کم نمي شود و رو به افزايش است (کلمه کوثر بر وزن فوعل به معناي چيزي است که شأنش آن است که کثير باشد ، و کوثر به معناي خير کثير است )