کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیرت
/xeyrat/
معنی
نیکی؛ نیکویی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیرت
لغتنامه دهخدا
خیرت . [ خ َ رَ ] (ع اِمص ) نیکوئی . خیر. (یادداشت مؤلف ) : گمان می برد که خیرت او در آن است که آن باوی بود و نشان آن خیرت آنکه خدای تعالی به وی داد و اکنون خیرت وی در آن بوده است که با وی نبود و نشان آنکه از وی بازستد. پس بخیرت خوش در هر دو حال شاد...
-
خیرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خَیرَة] [قدیمی] xeyrat نیکی؛ نیکویی.
-
واژههای همآوا
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ َ رَ ] (اِخ ) بنت ابی جدرد. نام زنی است که از صحابه بود. (از منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ َ رَ ] (اِخ ) بنت خفاف . زنی از روات است . (منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ َ رَ ] (ع ص ) مؤنث خیر. || زن نیکوکار و بسیار خیر. (منتهی الارب ). || بهترین . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : فلان خیرةالناس ؛ فلان بهترین مردم است . فلانةالخیرة من المرأتین ؛ فلان زن بهترین آن دو زن است . (منتهی ...
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ َ رَ ](اِخ ) بنت عبدالرحمن . از رواة است . (منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ َی ْ ی َ رَ ] (اِخ ) نام مدینه ٔ منوره است . (منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) نام پدر ابراهیم اشبیلی شاعر است . (منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) نام جد عبداﷲبن لب شاطی ٔ مقری است . (از منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] (اِخ )موضعی است از اعمال جَنَد بمکه . (از منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ ِ ی َ رَ ] (ع ص ) زن گزیده و نیکو. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ خ ِ ی َرَ ] (اِخ ) دهی است بصنعاء در یمن . (منتهی الارب ).
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [ رَ ] (ع مص ) خیر. رجوع به «خیر» شود. || (ص ) زن نیکو و گزیده و بسیار خیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خَیرَة. || گزیده . برگزیده . منه : محمدصلی اﷲ علیه واله خیرةاﷲ من خلقه . (منتهی الارب ).- خیرةاﷲ ؛ برگزیده ٔ خدا.|| (ا...
-
خیرة
لغتنامه دهخدا
خیرة. [خ َی ْ ی ِ رَ ] (ع ص ) زن بسیار خیر و نیکوکار و دیندار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).