کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیراندیشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیراندیشی
مترادف و متضاد
خوشفطرتی، خیرخواهی، نیکاندیشی، نیکخواهی، نیکسگالی ≠ بدسگالی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیراندیشی
واژگان مترادف و متضاد
خوشفطرتی، خیرخواهی، نیکاندیشی، نیکخواهی، نیکسگالی ≠ بدسگالی
-
خیراندیشی
لغتنامه دهخدا
خیراندیشی . [ خ َ /خ ِ اَ ] (حامص مرکب ) رغبت در نیکی و خوبی . خیرخواهی . (ناظم الاطباء). نیک خواهی . رجوع به خیرخواهی شود.
-
جستوجو در متن
-
خیرخواهی
واژگان مترادف و متضاد
خیراندیشی، مصلحتاندیشی، نیکخواهی ≠ بدخواهی
-
نیکخواهی
واژگان مترادف و متضاد
احسان، خیراندیشی، نیکمنش ≠ بدخواهی
-
صلاح اندیشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] salāh[']andiši خیراندیشی؛ مصلحتجویی.
-
مصلحتجویی
واژگان مترادف و متضاد
استصلاح، خیراندیشی، خیرخواهی، مصلحتاندیشی ≠ مفسدهجویی
-
مصلحت گزاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] masla(e)hatgozāri ۱. صلاحاندیشی؛ خیراندیشی.۲. کارگزاری.
-
خوشفطرتی
واژگان مترادف و متضاد
پاکطینتی، خوشطینتی، خوشذاتی، خوشقلبی، خیراندیشی، نیکنهادی، نیکونهادی ≠ بدذاتی، بدنهادی
-
مصلحت
واژگان مترادف و متضاد
۱. خیر، صلاح، صلاحجویی، صوابدید ۲. خیراندیشی، خیرخواهی
-
نیکوسگالی
لغتنامه دهخدا
نیکوسگالی . [س ِ ] (حامص مرکب ) نیک سگالی . خیرخواهی . خیراندیشی .
-
مصلحتاندیشی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خیراندیشی، خیرخواهی، صلاحاندیشی، مصلحتبینی، مصلحتجویی، مصلحتگرایی ۲. چارهجویی ≠ مصلحتگرایی، مفسدهجویی
-
نکوخواهی
لغتنامه دهخدا
نکوخواهی . [ ن ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل نکوخواه . صفت نکوخواه . خیرخواهی . خیراندیشی . رجوع به نکوخواه شود : بر او نام نکوخواهی بماندهمان در نسل او شاهی بماند. نظامی .|| نصیحت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیک خواهی شود.
-
دولتخواهی
لغتنامه دهخدا
دولتخواهی . [ دَ / دُو ل َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) صفت دولت خواه . خواهان دولت و نعمت کسی یا کسانی بودن . خیرخواهی و سعادت طلبی . (یادداشت مؤلف ).نیک خواهی و خیراندیشی . (ناظم الاطباء) : سحرم هاتف می خانه به دولتخواهی گفت باز آی که دیرینه ٔ این درگا...
-
نیک خواهی
لغتنامه دهخدا
نیک خواهی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) خیرخواهی . (ناظم الاطباء). خیراندیشی . موالات . دوستی . شفقت . مصلحت اندیشی : چه بخشی تو زاین پادشاهی مراچه بپسندی از نیک خواهی مرا. فردوسی .بزرگی و فرهنگ و شاهی مراست خردمندی و نیک خواهی مراست . فردوسی .پرآشوب ش...