کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیبت
/xeybat/
معنی
۱. ناامیدی.
۲. زیانکاری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیبت
فرهنگ فارسی معین
(خَ یا خِ بَ) [ ع . خیبة ] (اِمص .) 1 - ناامیدی . 2 - زیانکاری .
-
خیبت
لغتنامه دهخدا
خیبت . [ خ َ ب َ ] (ع اِمص ) خسران . زیان کاری . (یادداشت مؤلف ). خیبة. || نومیدی . ناکامی . ناکامروایی . (یادداشت مؤلف ) : کفشگر در معرض تعارض دو حال سر تفکر بگریبان حیرت فرو برد حال قدیم از سفاهت و بدیها او را ترهیب و تهدید می نماید و غریمت خود ی...
-
خیبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خَیبة] [قدیمی] xeybat ۱. ناامیدی.۲. زیانکاری.
-
واژههای همآوا
-
خیبة
لغتنامه دهخدا
خیبة. [ خ َ ب َ ] (ع اِمص ) نومیدی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).- امثال : الهیبة خیبة ؛ چون بترسی بنومیدی بازگردی . (منتهی الارب ).- خیبة لزید ؛ دعای بد است مر زید را. (منتهی الارب ).
-
خیبة
لغتنامه دهخدا
خیبة. [ خ َ ب َ ] (ع مص ) ناامید گردیدن . || زیان کار شدن . || کافر و ناسپاس گردیدن . || نرسیدن بمطلوب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
جستوجو در متن
-
اخیب
لغتنامه دهخدا
اخیب . [ اَ ی َ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خَیبت . خائب تر. نومیدتر.- امثال : اخیب ُ من حُنین . اخیب من قابض علی الماء .رجوع به مجمعالامثال میدانی شود.
-
باخت
لغتنامه دهخدا
باخت . (مص مرخم ، اِ) از مصدر باختن . مقابل برد: برد و باخت . مغلوبیت در قمار. غرم . زیان . خیبت : برد قمار باخت است . آخر این باخت ... از بهر برد... بود. (کتاب المعارف ).
-
تَبَّتْ
فرهنگ واژگان قرآن
از هر خيري کوتاه باد-بريده باد (تب و تباب به معناي خسران و هلاکت است و راغب آن را به دوام خسران معنا کرده . بعضي هم گفتهاند به معناي خيبت و نوميدي است و بعضي ديگر آن را به معناي تهي دستي از همه خيرها دانستهاند )
-
صاحب فراش
لغتنامه دهخدا
صاحب فراش . [ ح ِ ف ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب )مریض و بیمار بستری : و او نیز رنجور و صاحب فراش بود. (تاریخ طبرستان ). رکن الدین رنجور شد و صاحب فراش گشت و از حرکت عاجز ماند. (جهانگشای جوینی ).ناگاه بعد از استحمام عارضه ای بر بدن او بازگشت که در خود گرانی...
-
ناامید شدن
لغتنامه دهخدا
ناامید شدن . [ اُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دست شستن . سرخوردن . امید بریدن . قنوط. خیبت . اِتئاس . نومید شدن . یأس . استیآس . اَیس . اِبلاس . مأیوس شدن : تنش تیره و روی و مویش سپیدچو دیدش دل سام شد ناامید. فردوسی .بیامد بنزدیک پیل سپیدشهنشاه چین شد ز جا...
-
ناامیدی
لغتنامه دهخدا
ناامیدی . [ اُ ] (حامص مرکب ) یأس و بیچارگی و درماندگی . (ناظم الاطباء). خلاف امیدواری . ناامیدوار بودن . نومیدی . نمیدی . یأس . حرمان . قنوط. خیبت : چو در موی سیاه آمد سپیدی پدید آمد نشان ناامیدی . نظامی .چو گیرد ناامیدی مرد را گوش کند راه رهائی ر...
-
نومیدی
لغتنامه دهخدا
نومیدی . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) ناامیدی . یأس . حرمان . ناکامی . محرومی . خیبت . قنوط. نمیدی . مقابل امید و امیدواری . رجوع به ناامیدی شود : اگر امید رنجوری نمایدز نومیدی بسی نومیدی آید. فخرالدین اسعد.چودر چیز کسان امیدواری ز نومیدی به رو آیدت خ...