کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیام
/xiyām/
معنی
= خیمه
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خیمهباف، خیمهدوز
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیام
فرهنگ نامها
(تلفظ: xayyām) (در اعلام) حکیم عمر خیام نیشابوری فیلسوف ، ریاضیدان ، منجم و شاعر نامدار ایران در قرن پنجم (هـ.ق) .
-
خیام
واژگان مترادف و متضاد
خیمهباف، خیمهدوز
-
خیام
فرهنگ فارسی معین
(خَ یّ) [ ع . ] (ص .)خیمه دوز، خیمه فروش .
-
خیام
لغتنامه دهخدا
خیام . (ع اِ) ج ِ خیمه . خیمه ها. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). چادرها. سراپرده ها : باغ پرخیمه های دیبا گشت زندوافان درون شده بخیام . فرخی .این چه خرگه چه تتق این چه خیام است اینجاچتر مه رایت خور ظل غمام است اینجا.نظام قاری .
-
خیام
لغتنامه دهخدا
خیام . [ خ َی ْ یا ] (اِخ ) شهرت و لقب و تخلص ابوالفتح و بقولی ابوحفص غیاث الدین عمربن ابراهیم نیشابوری است و او را خیامی نیز می نامند [ متوفی بین 515 - 517 هَ . ق . ] . او حکیم وریاضی دان و شاعر معروف ایران در قرن پنجم و ششم هَ . ق . است . سبب شهرت ...
-
خیام
لغتنامه دهخدا
خیام . [ خ َی ْ یا ] (اِخ ) علی بن محمدبن احمدبن خلف خراسانی ملقب به علاءالدین . اوراست : دیوانی بفارسی با شعر بسیار که در خراسان و آذربایجان مشهور است . (از معجم الالقاب ج 4 ص 176 نسخه ٔ مصطفی جواد بنقل احمد حامد صراف در کتاب عمرخیام ).
-
خیام
لغتنامه دهخدا
خیام . [ خ َی ْ یا ] (اِخ ) یکی از آثار دوره ٔ صفوی شهر اسپاهان است . (یادداشت مؤلف ).
-
خیام
لغتنامه دهخدا
خیام . [ خ َی ْ یا ] (ع ص ) چادردوز. خیمه دوز. (از ملخص اللغات حسن خطیب ) (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || خیمه فروش . (انساب سمعانی ).
-
خیام
لغتنامه دهخدا
خیام . [ خ ِ ] (ع اِ) یومی از ایام معروف عربان است که درآن خیمه ها برافراشته بودند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خیام
لغتنامه دهخدا
خیام . [ خ ِ ] (ع مص ) ترسیدن و بددلی کردن . || مکر و حیله کردن پس رجوع کردن بر آن . || برداشتن پا. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خیام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خَیمَة] [قدیمی] xiyām = خیمه
-
واژههای مشابه
-
خِيَامِ
فرهنگ واژگان قرآن
خیمه ها
-
عمر خیام
لغتنامه دهخدا
عمر خیام . [ ع ُ م َ رِ خ َی ْ یا ](اِخ ) ابن ابراهیم خیامی نیشابوری ، مکنی به ابوالفتح یا ابوحفص و ملقب به حجةالحق و مشهور به عمر خیام .حکیم ، ریاضی دان و شاعر بزرگ ایران در قرن پنجم و ششم هجری . سال ولادت و ابتدای زندگی او بدرستی معلوم نیست ، ولی و...
-
خیام نیشابوری
لغتنامه دهخدا
خیام نیشابوری .[ خ َی ْ یا م ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) حکیم عمرخیام . رجوع به «خیام » و «خیامی » و مجمع الفصحاء ج 1 ص 200 شود.