کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خیال
/xiyāl/
معنی
۱. صورتی که در خواب یا بیداری به ذهن آید؛ پندار؛ گمان؛ وهم.
۲. نیرویی که بهوسیلۀ آن صورتهایی که در زمانی دیده شده در ذهن تجدید و احیا میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. توهم، گمان، وهم
۲. پندار، پنداشت، تخیل
۳. اندیشه، تصور، تفکر، فکر
۴. مخیله
۵. نقشه
۶. سودا، وسواس
۷. تصویر، تندیس، شبح
۸. قصد، آهنگ، عزم، تصمیم
برابر فارسی
پندار، گمان
فعل
بن گذشته: خیال کرد
بن حال: خیال کن
دیکشنری
fancy, ideal, imagination, nonentity, notion, phantasm, phantom, vision
-
جستوجوی دقیق
-
خیال
واژگان مترادف و متضاد
۱. توهم، گمان، وهم ۲. پندار، پنداشت، تخیل ۳. اندیشه، تصور، تفکر، فکر ۴. مخیله ۵. نقشه ۶. سودا، وسواس ۷. تصویر، تندیس، شبح ۸. قصد، آهنگ، عزم، تصمیم
-
خیال
فرهنگ واژههای سره
پندار، گمان
-
خیال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - گمان ، وهم . 2 - آنچه که در خواب دیده شود. 3 - یکی از حدود اسماعیلیان .
-
خیال
لغتنامه دهخدا
خیال . [ خ َ ] (اِخ ) زمینی است متعلق به بنی ثعلب . (معجم البلدان یاقوت ).
-
خیال
لغتنامه دهخدا
خیال . [ خ َ ] (اِخ ) نام اسبی است . (از منتهی الارب ).
-
خیال
لغتنامه دهخدا
خیال . [ خ َ ] (ع اِ) پندار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). وهم . (ناظم الاطباء). ظن . (یادداشت مؤلف ). پندار و گمان . (از آنندراج ) : زنخدانی چون سیم وبر او از شبه خالی دلم برد و مرا کرد ز اندیشه خیالی . فرخی .ا...
-
خیال
لغتنامه دهخدا
خیال . [ خ َی ْ یا ] (ع ص ) اسب سوار. سوار. فارس . راکب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خیال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خَیال] xiyāl ۱. صورتی که در خواب یا بیداری به ذهن آید؛ پندار؛ گمان؛ وهم.۲. نیرویی که بهوسیلۀ آن صورتهایی که در زمانی دیده شده در ذهن تجدید و احیا میشود.
-
خیال
دیکشنری فارسی به عربی
انطباع , تصميم , خطة , خيال , خيالي , روية , شبح , ظهور , عقل , عقيدة , فکر , فکرة , قصة , مرح , نزوة , نية , هلوسة , هوي ، اِدَّعاءٌ
-
واژههای مشابه
-
خيال
دیکشنری عربی به فارسی
قوه مخيله , وهم , هوس , نقشه خيالي , وسواس , ميل , تمايل , فانتزي , اسب سوار , سوار کار , سواره نظام , پندار , تصور , تخيل , انگاشت , ابتکار , خيال , منظر , ظاهر فريبنده , شبح , خيالي , روح
-
خیال بازی،خیال ،سایه بازی
لهجه و گویش تهرانی
نمایش عروسکی با سایه عروسک
-
کج خیال
لغتنامه دهخدا
کج خیال . [ ک َ ] (ص مرکب ) کج فکر. کج اندیش . || شکاک . بددل .
-
خیال داشتن
واژگان مترادف و متضاد
قصد داشتن، تصمیم داشتن، عزم داشتن
-
خیال کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گمان کردن، پنداشتن ۲. تصور کردن