کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیاطخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیاطخانه
لغتنامه دهخدا
خیاطخانه . [ خ َی ْ یا ن َ/ ن ِ ] (اِ مرکب ) محل خیاطی . دکان خیاطی . محلی که خیاط برای خیاطت در آن کار می کند. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
درزیخانه
لغتنامه دهخدا
درزیخانه . [ دَ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) خیاطخانه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
قیچاچی خانه
لغتنامه دهخدا
قیچاچی خانه . [ ق َ / ق ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) در عصر صفویه ، بمعنی خیاطخانه ٔ سلطنتی است . رجوع به قیچاجی خانه شود.
-
قیجاجی خانه
لغتنامه دهخدا
قیجاجی خانه .[ ق َ / ق ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خیاطخانه . (تذکرة الملوک چ مینورسکی ورق 98). رجوع به قیچاچی خانه شود.
-
قیچاجی خانه
لغتنامه دهخدا
قیچاجی خانه . [ ق َ / ق ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خیاطخانه در دستگاه صفویه ، جایی که لباس و جامه شاه و امرای دولت را در آنجا می دوخته اند. خیاطخانه ٔ دولتی . در سازمان اداری حکومت صفوی آمده ، املای اصطلاح ترکی قیچاجی غیرمعمول و ناصحیح بنظر میرسد، زیرا...
-
مانکن
لغتنامه دهخدا
مانکن . [ ک َ ] (فرانسوی ، اِ) پیکره ای به شکل انسان که از چوب و جز آن سازند و درخیاطخانه ها و مغازه های لباس فروشی نمونه های لباس را به معرض تماشا گذارند. (از لاروس ). || زن جوان و زیبااندامی که در خیاطخانه ها، نمونه های جدید لباس را پوشد و در معرض ...
-
صاحب جمع
لغتنامه دهخدا
صاحب جمع. [ ح ِ ج َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مأمور جمعآوری مالیات در دوره ٔ مغول . ج ، صاحب جمعان : تا رعایا آن را بدو قسط باده و نیم و حق خزانه با صاحب جمعی که در هر ولایت منصوب گشته میرسانند. (تاریخ غازان خانی ص 264). || در روزگار صفویه صاحب جمع کسی ...
-
بیوتات
لغتنامه دهخدا
بیوتات . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بیوت . جج ِ بیت . (از منتهی الارب ). رجوع به بیت شود. || خاندانهای بزرگ . نجبا، یقال : هو من اهل البیوتات ؛ او از خاندانی بزرگ است . (مهذب الاسماء) : پس دو سال بملک اندربنشست (بهرام گور) و خواسته ٔ پدر بدرویشان داد... شکرا...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...