کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خُل و چِل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خلّ، جمع: خِلال] [قدیمی] xal[l] سرکه.
-
خل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] xol کمعقل؛ بیخرد؛ ابله؛ احمق.
-
خل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xol خاکستر.
-
خِلْ
لهجه و گویش گنابادی
khel در گویش گنابادی یعنی آب دماغ ، آب بینی
-
خَلَ
لهجه و گویش گنابادی
khala در گویش گنابادی یعنی خاله ، خواهر مادر
-
خل
دیکشنری فارسی به عربی
ضوء , طائش , لوطي
-
خُلّ
لهجه و گویش تهرانی
کج، نادرست، خول .سفیه کم عقل.نیم دیوانه
-
خل
واژهنامه آزاد
(گنابادی) خِلْ؛ آب دماغ، آب بینی. || خَلَ؛ خاله، خواهرِ مادر.
-
خُل مشنگ،خُل مَدَنگ
لهجه و گویش تهرانی
سفیه، کم عقل
-
خل الکلام
لغتنامه دهخدا
خل الکلام . [خ َل ْ لِل ْ ک َ ] (ع فعل امر + مفعول ) سخن را واگذار.دیگر چیز مگو. (از یادداشت بخط مؤلف ) : صد امید است این زمان بردار گام عاشقانه ای فتی خل الکلام .مولوی (مثنوی ).
-
خل ماش
لغتنامه دهخدا
خل ماش . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی است که دانه های آن را بنشن نامند . (از یادداشت بخط مؤلف ).
-
خِلْ تُفْ
لهجه و گویش گنابادی
kheltof در گویش گنابادی یعنی خلط گلو ، آب دهان همراه با خلط گلو
-
خُل خُلی
لهجه و گویش تهرانی
جنون خفیف
-
خُل خُلی
فرهنگ گنجواژه
دیوانگی، کم عقلی.
-
خل بازی درآوردن
لغتنامه دهخدا
خل بازی درآوردن . [ خ ُ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) اعمال بدون فکر انجام دادن . تظاهر بکار دیوانگان کردن .