کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خُل خُلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خُل خُلی
لهجه و گویش تهرانی
جنون خفیف
-
خُل خُلی
فرهنگ گنجواژه
دیوانگی، کم عقلی.
-
واژههای مشابه
-
خل
واژگان مترادف و متضاد
ابله، دیوانه، سبکعقل، سبکمغز، احمق، سفیه، کانا ≠ عاقل
-
خل
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرکه ۲. لاغر شدن ۳. سوراخ کردن
-
خل
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) سرکه .
-
خل
فرهنگ فارسی معین
(خِ) (اِ.) = خله . خیل . خلم : خلطی که از بینی انسان یا جانوران برآید.
-
خل
فرهنگ فارسی معین
(خِ لّ) [ ع . ] (اِ. ص .)دوست ، دوست صمیمی .
-
خل
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص .) (عا.)1 - ابله ، احمق . 2 - دیوانه .
-
خل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) خاکستر.
-
خل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) = خوهل : کج ، خمیده .
-
خل
لغتنامه دهخدا
خل . [ خ َ ] (اِ) بمعنی آمدن باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). ورود. (ناظم الاطباء). || بیا، یعنی کلمه امر آمدن . (برهان قاطع). آیش . (ناظم الاطباء).
-
خل
لغتنامه دهخدا
خل . [ خ َل ل ] (ع اِ) راه نافذ در ریگ و راه نافذ میان دو ریگ و یا در ریگ متراکم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، اَخُل ّ، خِلال . || مرد نحیف مختل الجسم . || جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از ...
-
خل
لغتنامه دهخدا
خل . [ خ َل ل ] (ع مص ) سوراخ نافذ کردن در چیزی . منه : خل الشیی ٔ خلا. || زبان شتربچه را شکافتن و چوب در آن کردن تا شیر نمکد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). منه : خل الفصیل . || نیزه زدن بکسی . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) ...
-
خل
لغتنامه دهخدا
خل . [ خ ِ ] (اِ) خلط بینی انسان و گوسفند و امثال آن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). در تداول مردم گناباد، کسی که زیاده از بینی وی خل آید او را خلّوک گویند. خُل .