کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خُل،خُلواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خل
لغتنامه دهخدا
خل . [ خ ِل ل ] (ع اِمص ) مصادقت . مواخات . دوستی . (از منتهی الارب ). منه : انه الکریم الخل . || (ص ) فقیر. محتاج . درویش . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (اِ) دوست . در این صورت همیشه با لفظ ود مرادف می باشد. خُل ّ. (منتهی الا...
-
خل
لغتنامه دهخدا
خل . [ خ ُ ] (اِ) آب بینی انسان و گوسفند و امثال آن . (برهان قاطع). خِل . || سوراخ مقعد بزبان گیلگی . (از برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). || خاکستر. (برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ). مرحوم دهخدا می گویند اصل این کلمه ٔ خاکستر مخلوط به ...
-
خل
لغتنامه دهخدا
خل . [ خ ُ ] (ص ) کم عقل . بی کیاست .
-
خل
لغتنامه دهخدا
خل . [ خ ُل ل ] (ع اِ) دوست . در این صورت همیشه با لفظ ود مرادف می باشد. خِل ّ. (منتهی الارب ). منه : کان لی وداًو خلا. ج ، اخلال . رجوع به خِل ّ در این لغت نامه شود.
-
خل
دیکشنری عربی به فارسی
سرکه
-
خل
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خلیدن) [قدیمی] xal = خلیدن
-
خل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خلّ، جمع: خِلال] [قدیمی] xal[l] سرکه.
-
خل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خیل، خلم، خله› [قدیمی] xel آب غلیظی که از بینی انسان و بعضی جانوران بیرون میآید.
-
خل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] xol کمعقل؛ بیخرد؛ ابله؛ احمق.
-
خل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xol خاکستر.
-
خِلْ
لهجه و گویش گنابادی
khel در گویش گنابادی یعنی آب دماغ ، آب بینی
-
خَلَ
لهجه و گویش گنابادی
khala در گویش گنابادی یعنی خاله ، خواهر مادر
-
خل
دیکشنری فارسی به عربی
ضوء , طائش , لوطي
-
خُل
لهجه و گویش بختیاری
xol کج.
-
خُلّ
لهجه و گویش تهرانی
کج، نادرست، خول .سفیه کم عقل.نیم دیوانه