کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خُرّ و خُرّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خُرّ و خُرّ
فرهنگ گنجواژه
صدای خواب.
-
واژههای مشابه
-
خر
واژگان مترادف و متضاد
۱. الاغ، حمار، درازگوش ۲. احمق، نادان، کودن ۳. بزرگ، درشت، زمخت(پیشوندواره)
-
خر
واژگان مترادف و متضاد
۱. حلقوم، گلو، خرخره ۲. گردن ۳. یخه، یقه
-
خر
فرهنگ فارسی معین
(خِ) (اِ.) (عا.) گلو. ~ به ~ گرفتن : (عا.) گلاویز شدن .
-
خر
لغتنامه دهخدا
خر. [ خ َرر ] (ع اِ) مرگ . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). || شکاف . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) درآمدن بر کسی بناگاه از جایی نامعلوم . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از ا...
-
خر
لغتنامه دهخدا
خر. [ خ ُرر ] (ع اِ) زمین شکافته شده ٔ ازتوجبه . (ناظم الاطباء). ج ، خررة. || گلوی آسیا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || بن گوش . || دانه ٔ مدور. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از ناظم الاطباء).
-
خر
لغتنامه دهخدا
خر. [خ َرر ] (اِ) گل سیاه ته جوی . (فرهنگ سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). آژند. گل ته آب . (فرهنگ سروری ). رجوع به ذیل کلمه ٔ خَر شود.
-
خر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خریدن) xar ۱. = خریدن۲. خریدار؛ خرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خانهخر، مالخر، کهنهخر، گندمخر.
-
خر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خره، خرد› [قدیمی] xar[r] لجن؛ گلولای.
-
خر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] xer گلو.
-
خر
دیکشنری فارسی به عربی
احمق , حمار
-
خُرْ
لهجه و گویش گنابادی
khor در گویش گنابادی یعنی خود ، خودت را
-
خر
لهجه و گویش بختیاری
xar 1. خر؛ 2. قسمت محدب قاپ. خر دیزه xar diza:خرِ سیاهرنگ. خر زَردَه xar zarda:خر عنّابى پُررنگ. خر سُووزَه xar sowza:خر سفیدرنگ. خر میشَه xar miša:خر خاکسترىرنگ.
-
خِر
لهجه و گویش تهرانی
حلق،خرخره