کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خَهَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خَهَ
لهجه و گویش گنابادی
khaha در گویش گنابادی یعنی بخواهد ، انتخاب کند ، برگزیند
-
واژههای مشابه
-
خه
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (شب جم .) کلمة تحسین ، زه ! خهی ! خوشا! مرحبا!
-
خه
لغتنامه دهخدا
خه . [ خ َه ْ ] (صوت ) خوش . خوشا. زه . به . کلمه ٔ تحسین است . (از برهان ) زه . بخ . بخ بخ . به به . آفرین . (یادداشت مؤلف ) : شاعران را خه و احسنت مدیح رودکی را خه و احسنت هجیست . شهید بلخی .بالا چون سرو نورسیده بهاری کوهی لرزان میان ساق و کمربرصب...
-
خه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] xah ۱. برای بیان تحسین گفته میشد؛ آفرین؛ احسنت.۲. برای بیان خشنودی و خوشحالی گفته میشد؛ خوشا.〈 خهخه: [قدیمی] = خه
-
خَهِ
لهجه و گویش گنابادی
khahe در گویش گنابادی یعنی قصد کردن ، تصمیم گرفتن
-
خه خه
لغتنامه دهخدا
خه خه . [ خ َه ْ خ َه ْ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین خوشا. مرحبا. به به . بارک اﷲ. (ناظم الاطباء). وه وه . زه زه . بخ بخ . احسنت . آفرین . تبارک اﷲ. (یادداشت مؤلف ) : زهری که او چشاند چه جای اخ که بخ بخ تیغی که او گذارد چه جای اه که خه خه . سنائی .خه خه ای...
-
واژههای همآوا
-
خه
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (شب جم .) کلمة تحسین ، زه ! خهی ! خوشا! مرحبا!
-
خه
لغتنامه دهخدا
خه . [ خ َه ْ ] (صوت ) خوش . خوشا. زه . به . کلمه ٔ تحسین است . (از برهان ) زه . بخ . بخ بخ . به به . آفرین . (یادداشت مؤلف ) : شاعران را خه و احسنت مدیح رودکی را خه و احسنت هجیست . شهید بلخی .بالا چون سرو نورسیده بهاری کوهی لرزان میان ساق و کمربرصب...
-
خه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] xah ۱. برای بیان تحسین گفته میشد؛ آفرین؛ احسنت.۲. برای بیان خشنودی و خوشحالی گفته میشد؛ خوشا.〈 خهخه: [قدیمی] = خه
-
خَهِ
لهجه و گویش گنابادی
khahe در گویش گنابادی یعنی قصد کردن ، تصمیم گرفتن
-
جستوجو در متن
-
خهی
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] xahi = خه
-
آنت
لغتنامه دهخدا
آنت . [ ن َ / آن ْت ْ ] (ضمیر + ضمیر) مخفف آن تورا. || (صوت ) زهی . خه خه . خَه . (برهان ).