کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خَمر و خَمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خَمر و خَمار
فرهنگ گنجواژه
میخوارگی.
-
واژههای مشابه
-
خمر
واژگان مترادف و متضاد
باده، رحیق، شراب، صهبا، مسکر، عرق، عقار، مل، می نبید، نبیذ،
-
خمر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (اِ.) شراب ، نوشابة مستی آور.
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ َ م َ ] (ع مص ) پنهان شدن . منه : خمر عنی خمراً؛ پنهان شد از من . || پنهان ماندن خبر. (منتهی الارب ) (ازلسان العرب ) (از تاج العروس ). منه : خمر الخبر عنی .
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ َ م ِ ] (ع ص ) جای بسیارمی . || با خمار.(منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه :رجل خمر؛ ای مرد باخمار؛ او هو الذی خامره الداء.
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ ِ ] (ع اِ) بدخواهی . حقد. کینه . غل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ ِ م ِرر ] (ع اِ) معجر زنان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ خمار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ خمار. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
-
خمر
دیکشنری عربی به فارسی
مشروب الکلي , مشروبات الکلي بحد افراط نوشيدن , مست کردن
-
خمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xamr ۱. شراب خوردن.۲. (اسم) هر نوشابهای که مستی میآورد، بهویژه شراب.
-
ده خمر
لغتنامه دهخدا
ده خمر. [ دِه ْ خ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در چهارهزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 787 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. ساکنین از طایفه ٔ سارانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
خمر زیتونیه
لغتنامه دهخدا
خمر زیتونیه . [ خ َ رِ زَ / زِ نی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شراب زیتونیه که منسوب است به ده زیتون که دهی است بصعید یا منسوب به زیتونه . (یادداشت بخط مؤلف ).