کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خَلْقِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خلق
لغتنامه دهخدا
خلق . [ خ َ ل َ ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . || نرم و تابان گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خلق
لغتنامه دهخدا
خلق . [ خ َ ل ِ] (ع ص ، اِ) ابر مستوی که در آن احتمال باران باشد.(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خلق
لغتنامه دهخدا
خلق . [ خ ُ ل ْ / خ ُ ل ُ ] (ع اِ) خوی . طبع. (از منتهی الارب ). نهاد. سرشت . خصلت . مزاج . طبیعت . مشرب . سیرت . (ناظم الاطباء) : اًِنک لعلی ̍ خُلُق عظیم . (قرآن 4/68).زین دادگری باشی وزین حق بشناسی کز خلق بخلقت نتوان کرد قیاسی . منوچهری .هزار بار ز...
-
خلق
لغتنامه دهخدا
خلق . [ خ ُل ْ ل َ ] (ع ص ) زن رتقاء؛ یعنی بسته فرج . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خلق
دیکشنری عربی به فارسی
افرينش , خلقت , ايجاد
-
خلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xalq ۱. بهوجود آوردن؛ آفریدن؛ آفرینش.۲. (اسم) [مجاز] مردم یک کشور: خلق چین.۳. (اسم) [مجاز] مردم؛ مردمان.۴. (تصوف، فلسفه) جهان مادی.
-
خلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع خُلقان] [قدیمی] xalaq کهنه؛ پوسیده؛ مندرس.
-
خلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَخلاق] xolq خوی؛ طبع؛ عادت.
-
خَلَقَ
فرهنگ واژگان قرآن
آفرید- خلق کرد(خلق در اصل به معناي تقدير و اندازه گيري است)
-
خُلِقَ
فرهنگ واژگان قرآن
آفریده شد - خلق شد (خلق در اصل به معناي تقدير و اندازه گيري است)
-
خُلُقُ
فرهنگ واژگان قرآن
اخلاق - رفتار(جمع خُلق که هم معنی با خَلق است با این تفاوت که خَلق مختص به هيئتها و اشکال و صور ديدني است و خُلق مختص به قوا و اخلاقياتي است که با بصيرت درک ميشود ، نه با چشم )
-
خلق
دیکشنری فارسی به عربی
خلية , مرح , مزاج , ناس
-
خُلق
لهجه و گویش گنابادی
kholgh در گویش گنابادی به معنی اخلاق ، رفتار و منش میباشد.
-
عالم خلق
لغتنامه دهخدا
عالم خلق . [ ل َ م ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کائنات و موجودات عالم جسمانی که در معرض کون و فساد و خلع و لبس اند و آن را عالم شهادت هم میگویند. (تعریفات جرجانی ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
کج خلق
لغتنامه دهخدا
کج خلق . [ ک َ خ ُ ] (ص مرکب ) بدخو. بدسرشت . (آنندراج ). بدخلق . زشتخوی . متغیر. (ناظم الاطباء). تند. ترشخو. تندخو. بداخلاق . (یادداشت مؤلف ).