کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خَبَتْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خبت
لغتنامه دهخدا
خبت . [ خ َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای زبید بیمن . (از یاقوت در معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
-
خبت
لغتنامه دهخدا
خبت . [ خ َ ] (اِخ ) نام صحرایی است بین مکه و مدینه که آنرا خبت الجمیش نیز میگویند. (معجم البلدان یاقوت ). رجوع به خبت الجمیش شود.
-
خبت
لغتنامه دهخدا
خبت . [ خ َ ] (ع اِ) زمین بدون سنگلاخ که در آن شن ریزه باشد. (از یاقوت در معجم البلدان ). || زمین گود وسیع. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از لسان العرب ): «نزلوا فی خبت من الارض ». (از اقرب الموارد). || زمین صاف در بیابان پر از سنگ سیاه حره . (بن...
-
خبت
لغتنامه دهخدا
خبت . [خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است بشام . (از منتهی الارب ).
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ َ ] (ع اِمص ) در بین فارسی زبانان مصدر خبط عربی در موارد زیر بکار میرود: آمیختگی عقل با جنون . (از ناظم الاطباء). || اشتباه . رفتن به راه غلط. عدم بینایی در کاری . (از ناظم الاطباء). || لغزش . بسر افتادگی : تا که پیش از خبط بگشاید رهی تانیفت...
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ َ ] (ع مص ) سخت زدن کسی را . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (ازاقرب الموارد). || سخت پا سپر کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). سخت زیر پا لگد مال کردن . وطئه وطاً شدیداً. (از متن اللغة) (از...
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ َ ب َ ] (اِخ ) نام موضعی است مر جُهَینَه را بر مسافت پنج روز راه از مدینه . (از منتهی الارب ). یاقوت این ناحیه را چنین وصف میکند نام محلی به سرزمین جُهَینَه و بقبله آن است .بین این ناحیه و مدینه پنج روز راه است و محل آن درکنار دریا می باشد. ...
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) برگی که از درخت ریخته خشک گردانند و ساییده با آرد و مانند آن آمیخته و با آب سرشته شتر را خورانند. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) || هر برگ که از درخت زده باشند. (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب ). || آنچه ستوران آنرا پا سپر ...
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ ِ ] (ع اِ) آب کمی که در حوض باقی می ماند . (از معجم الوسیط).
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ ِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ خبطة. رجوع به خبطة شود.
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ اخبط. رجوع به اخبط شود.
-
خبط
لغتنامه دهخدا
خبط. [ خ ُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ خباط و خبیط.
-
خبة
لغتنامه دهخدا
خبة. [ خ ُ / خ َ / خ ِب ْ ب َ ] (ع اِ) راهی از ریگ . || راهی از ابر وجز آن . (از منتهی الارب ). || خرقه ای که ازجامه بیرون کنند و بر دست و مانند آن بندند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از دهار). رگ بند. ج ، خُبَب .
-
خبط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xabt سهو؛ اشتباه.〈 خبط دماغ: جنون.〈 خبط کردن: (مصدر لازم) اشتباه کردن؛ به خطا افتادن.
-
خَبت
لهجه و گویش بختیاری
xabt خبط، اشتباه.