کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خيط رقيق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خيط رقيق
معنی
بند شيطان , لعاب خورشيد , لعاب عنکبوت , پارچه بسيار نازک , تنزيب , نازک , لطيف , سبک
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خيط رقيق
دیکشنری عربی به فارسی
بند شيطان , لعاب خورشيد , لعاب عنکبوت , پارچه بسيار نازک , تنزيب , نازک , لطيف , سبک
-
واژههای مشابه
-
خیط
واژگان مترادف و متضاد
بور، خجلتزده، خیت، سرافکنده، شرمنده ≠ سرفراز، مفتخر
-
خیط
فرهنگ فارسی معین
(خَ یا خِ) [ ع . ] (اِ.) رشته ، سلک . ج . اخیاط .
-
خیط
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = خیت : خط دایره مانند که روی زمین کشند.
-
خیط
لغتنامه دهخدا
خیط. (ع اِ) گروه ملخ . خَیط. ج ، خیطان . || گله ٔ شترمرغ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خَیط. ج ، خیطان . || دایره ٔ بر زمین کشیده . (یادداشت مؤلف ).
-
خیط
لغتنامه دهخدا
خیط. [ خ َ ] (اِخ ) اطمی است از آن بنی اسود مشرف بر حره ٔ شرقی مسجد قبلتین . (منتهی الارب ).
-
خیط
لغتنامه دهخدا
خیط. [ خ َ ] (اِخ ) نام سلسله ٔ ستارگان خرد که بمیان حوتین جای دارند. (یادداشت مؤلف ).
-
خیط
لغتنامه دهخدا
خیط. [ خ َ ] (اِخ ) نام کوهی است . (منتهی الارب ).
-
خیط
لغتنامه دهخدا
خیط. [ خ َ ی َ ] (ع اِمص ) درازی گردن . (منتهی الارب ).
-
خیط
لغتنامه دهخدا
خیط. [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 58 هزارگزی جنوب خاوری اهواز و یک هزارگزی خاور راه خلف آباد به اهواز. آب آن ازچاه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری راه در تابستان اتومبیل رو است . ساکنان ...
-
خیط
لغتنامه دهخدا
خیط. [خ َ ] (ع اِ) رشته . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، اخیاط و خیوط و خیوطة : صدهزاران خیط یک تو را نباشد قوتی چون بهم بربافتی اسفندیارش نگسلد. سعدی .تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنعپس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم . سع...
-
خیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خَیط، جمع: خُیُوط] [قدیمی] xeyt رشته؛ نخ.
-
خَيْطُ
فرهنگ واژگان قرآن
رشته -خط
-
خیط
لهجه و گویش گنابادی
khit در گویش گنابادی یعنی سنگ روی یخ کردن ، شرمدنده کردن ، شکست دادن ، خراب ، خراب شدن