کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نرم خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ تندخو] [مجاز] narmxu ملایم؛ خوشخو.
-
نیک خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نیکخوی› nikxu خوشخو؛ خوشاخلاق.
-
تنگ خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹تنگخوی› [قدیمی، مجاز] tangxu بدخو؛ بدخلق.
-
درشت خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹درشتخوی› [قدیمی، مجاز] doroštxu تندخو؛ بدخو؛ بدخلق.
-
خوش خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خوشخوی› xošxu = خوشاخلاق
-
ستیزه خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ستیزهخوی› setizexu ۱. لجوج.۲. سرکش.۳. ناسازگار.
-
خو گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
تعود
-
خو دادن
دیکشنری فارسی به عربی
تعود , لف , مدمن
-
بد خو
دیکشنری فارسی به عربی
شرير
-
خو گرفتگی
دیکشنری فارسی به عربی
مدمن
-
خو گرفته
دیکشنری فارسی به عربی
مدمن
-
خَو کردن
لهجه و گویش گنابادی
khow kardan در گویش گنابادی یعنی ترسیدن ، وحشت کردن ، حساب و کتاب عقلی برای اقدام یا عدم اقدام به کاری خطیر و ریسک دار
-
چا خو
واژهنامه آزاد
چاه کن
-
خو دادن یا خو گرفتن(انسان)
دیکشنری فارسی به عربی
تاقلم
-
خو باز کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) ترک عادت کردن .