کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خوک هندی
لغتنامه دهخدا
خوک هندی . [ ک ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنزیرالهند. ارنب رومی . جانورکوچکی است که در آزمایشگاه ها برای تجربیات بکار است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوک آب
لغتنامه دهخدا
خوک آب . (اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام شهرستان مشهد. واقع در شمال باختری تربت جام و باختر شوسه ٔ عمومی مشهد به تربت جام . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
خوک بچه
لغتنامه دهخدا
خوک بچه . [ ب َ چ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه خوک . (ناظم الاطباء). خنوص . ذوبل . (منتهی الارب ). || خوک شیرده . (ناظم الاطباء).
-
خوک چران
لغتنامه دهخدا
خوک چران . [ چ َ ] (نف مرکب ) چراننده ٔ خوک . شبان خوک . حافظ خوک . || لقبی اهریمنی عیسویان را. (یادداشت مؤلف ).
-
خوک چرانی
لغتنامه دهخدا
خوک چرانی . [ چ َ ] (حامص مرکب ) عمل خوک چران . حالت خوک چرانی . عمل چرانیدن خوک .
-
خوک خانه
لغتنامه دهخدا
خوک خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محل زندگی خوک .جایی که خوک را در آن نگاهداری می کنند : بیت المقدس است دل تو بنور دین وه تا نه خوک خانه کند کافر فرنگ .سوزنی .
-
خوک خوار
لغتنامه دهخدا
خوک خوار. [ خوا / خا ](نف مرکب ) آنکه گوشت خوک خورد. خوک خور : هر خوک خواری بر زمین دهقان و عیسی خوشه چین هر پشه ای طارم نشین پیلان بسرما داشته .خاقانی .
-
خوک خور
لغتنامه دهخدا
خوک خور. [ خوَرْ خُرْ ] (نف مرکب ) خورنده ٔ خوک . آنکه گوشت خوک خورد : گر مدح بانوان ز پی سیم و زر کنندزنار کفر خوکخوران طیلسان اوست . خاقانی .|| (ن مف مرکب ) خوک خورده . || آنچه خوک خورد. غذای خوک . خوک خورد.
-
خوک خورد
لغتنامه دهخدا
خوک خورد. [ خوَر / خُرْ ] (ن مف مرکب ) خوک خورده : شود سوی آن بیشه ٔ خوک خوردبنام بزرگ و به ننگ و نبرد. فردوسی .|| (اِ مرکب ) غذای خوک . آنچه خوک خورد. || کنایه از کثیف ترین لقمه و غذا.
-
خوک ماهی
لغتنامه دهخدا
خوک ماهی . (اِ مرکب ) خنزیرالبحر. دُخَس . (منتهی الارب ). سوس بزبان هندی . (از منتهی الارب ). نوعی جانور دریایی است .
-
خوک دانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xukdāni ۱. جایی که در آن خوکها را نگهداری میکنند.۲. [مجاز] جای کثیف.
-
طویله خوک
دیکشنری فارسی به عربی
زريبت الخنازير
-
خنازیر خوک
دیکشنری فارسی به عربی
حصبة
-
ران خوک
دیکشنری فارسی به عربی
عرقوب
-
خوک ابی
دیکشنری فارسی به عربی
ختم