کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خون گرفتن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
hemothorax
خونجَنبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] وجود خون در حفرۀ جنب
-
hemoptysis
خونخلطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] بیرون دادن خلط خونین همراه با سرفه
-
hematochezia
خونریسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] دفع مدفوع خونین
-
hematinic
خونساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] دارویی که تعداد گویچههای سرخ خون و مقدار هموگلوبین را افزایش میدهد
-
hematopoiesis, hematogenesis, hemogenesis, hemopoiesis
خونسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تولید یاختههای خونی که در سراسر زندگی ادامه دارد
-
خونشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← خونپزشکی
-
hemolysis
خونکافت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تجزیه یا انهدام گویچههای سرخ بهنحویکه هموگلوبین در محیطی که یاختهها در آن غوطهورند آزاد شود
-
BAC 1
خونکُل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد، روانشناسی] ← غلظت الکل خون
-
hematuria
خونمیزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] وجود خون در پیشاب
-
خون سیاوش
فرهنگ فارسی معین
(نِ وُ) (اِمر.) نک خون سیاوشان .
-
خون کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) قتل کردن .
-
خون آشام
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - خونخوار. 2 - بی رحم ، سنگ دل .
-
خون افشان
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (ص فا.) خونریز، بی رحم .
-
آب خون
لغتنامه دهخدا
آب خون . (اِ مرکب ) آبخست است که جزیره ٔ میان دریا باشد. (برهان ). شاهدی برای این کلمه پیدا نشد، ممکن است مصحف آبخو یا آبخوست باشد. || خونابه .
-
جستن خون
لغتنامه دهخدا
جستن خون . [ ج َ ت َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون فواره ای بیرون شدن آن . (یادداشت مؤلف ).