کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خونبها خونبها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دیه
واژگان مترادف و متضاد
تقاص، خونبها
-
دیه
فرهنگ واژههای سره
خونبها، خون بها
-
دیه
فرهنگ فارسی معین
(دِ یِ ) [ ع . دیة . ] (اِ.) خونبها.
-
فدية
دیکشنری عربی به فارسی
فديه , خونبها , غرامت جنگي , جزيه , ازادي کسي ياچيزي را خريدن , فديه دادن
-
دِيَةٌ
فرهنگ واژگان قرآن
خونبها (کلمه وادي به معناي دامنه کوههاي بزرگ است ، البته دامنههاي پايين که همه آبهاي کوه در مواقع بارندگي در آن جمع ميشود ، اگر خونبها را هم از اين ماده گرفته و ديه ناميدهاند ، براي همين است که ديه نيز مال زيادي است که جمعآوري شده و در عوض کشته شده م...
-
غور
لغتنامه دهخدا
غور. [ غ ِ وَ ](ع اِ) خونبها. دیه . (از اقرب الموارد) (المنجد).
-
اماکید
لغتنامه دهخدا
اماکید. [ اَ ] (ع اِ) باقیمانده های خونبها. (منتهی الارب ). باقیمانده های دیه ها. گویا ج ِ اُمکود باشد. (از اقرب الموارد).
-
خون بست
لغتنامه دهخدا
خون بست . [ خوم ْ ب َ ] (ص مرکب ) خون بر. آنچه موجب بند آمدن خون از زخمی شود از داروها. || (اِ مرکب ) فدیه ٔ قتل . خونبها. دیه .
-
دیة
لغتنامه دهخدا
دیة. [ ی َ ] (ع مص ) خونبهای کشته دادن . (از منتهی الارب ). خونبها دادن . (دهار). || نزدیک گردانیدن کار. (از منتهی الارب ). || نره فرو کردن اسب جهت بول یا گشنی کردن . (منتهی الارب ).
-
ضیائی
لغتنامه دهخدا
ضیائی .(اِخ ) محمدعلی ، از اهالی مولتان هند. وی بسال 1024 هَ . ق . در اکبرآباد هند درگذشت . این بیت او راست :شهید تیغ ستم را به حشر وعده مده که کشتگان تو را ذوق خونبها اینجاست .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
دامن آلودن
لغتنامه دهخدا
دامن آلودن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) آغشتن دامن . آلودن دامن . درزدن دامن بچیزی چون خون یا آب یا پلیدی و نظایر آنها. مالیدن یا پخش کردن چیزی از خون یا آب یا پلیدی روی دامن چنانکه در دامن اثر گذارد : چون کشی خنجر بقتلم بر میان دامن مزن دامن آلودن بخونم ...
-
نازک ادا
لغتنامه دهخدا
نازک ادا. [ زُ اَ ] (ص مرکب ) شیرین حرکات . خوش اطوار. که حرکات و اطوارش ظریفانه و دلنشین است . خوش حرکات : یک شیوه حاصلم ز تو نازک ادا نشدگویا دل شهید مرا خونبها نشد. جلال اسیر (از آنندراج ).|| خوش آواز. خوشنوا. خوش الحان . || (اِ مرکب ) بلبل . (ناظ...
-
عفوة
لغتنامه دهخدا
عفوة. [ ع َف ْ وَ ] (ع اِ) یک بار عفو و درگذشت از گناه ، اسم المرة است از مصدر عفو. (از اقرب الموارد).رجوع به عفو شود. || مؤنث عَفْو. (از اقرب الموارد). رجوع به عفو شود. || ج ِ عَفو، عِفْو و عُفْو. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).رجوع به عَفْو ش...
-
گیریان
لغتنامه دهخدا
گیریان . (اِ) مصحف گربان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). فدا باشد یعنی بدلی که خودرا یا دیگری را بدان از بلا برهاند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خونبها. فدا، و قربان . (ناظم الاطباء). مؤلف انجمن آرا گوید: ظن غالب این است که گیریان با بای ابجد...
-
وَادِ
فرهنگ واژگان قرآن
وادي - محلي که سيلاب از آنجا ميگذرد - دامنه كوههاي بزرگ(به همين اعتبار شکاف ميان دو کوه را نيز وادي ميگويند ، و جمع اين کلمه اوديه ميآيد.در مجمع البيان گفته : کلمه وادي به معناي دامنه کوههاي بزرگ است ، البته دامنههاي پايين که همه آبهاي کوه در مواقع ...