کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خونابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خونابه
/xunābe/
معنی
۱. (پزشکی) خون آمیخته با آب.
۲. [قدیمی، مجاز] اشک خونین.
۳. [قدیمی، مجاز] خون.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
plasma, serum
-
جستوجوی دقیق
-
drip
خونابه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مایعی که در هنگام باز شدنِ یخ فراوردههای گوشتی منجمد از آنها خارج میشود
-
خونابه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِمر.) 1 - خون آمیخته به آب . 2 - اشک خونین . 3 - مایعی که پس از انعقاد خون روی آن می ماند.
-
خونابه
لغتنامه دهخدا
خونابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آب با خون آمیخته . (یادداشت بخط مؤلف ). || آب مانندی که محتوی از خون و شیرباشد و به اصطلاح علمی فرنگ سرم گویند. || اشک خونین . خوناب . (ناظم الاطباء). اشک : چو نزدیک آنجای برزو رسیدببارید خونابه بر شنبلید. (ملحقات ش...
-
خونابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خوناب› xunābe ۱. (پزشکی) خون آمیخته با آب.۲. [قدیمی، مجاز] اشک خونین.۳. [قدیمی، مجاز] خون.
-
خونابه
دیکشنری فارسی به عربی
مثل
-
واژههای مشابه
-
گرمی خونابه
لغتنامه دهخدا
گرمی خونابه . [ گ َ ی ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بسیاری و شتاب و تعجیل در گریه باشد. (برهان ) (آنندراج ).
-
خونابه بار
لغتنامه دهخدا
خونابه بار. [ ب َ / ب ِ] (نف مرکب ) خونابه ریز. پراشک . اشک ریز : پیش در تو هرشب خاقانی از هوایت دو چشم نرگسین را خونابه بار کرده .خاقانی .
-
خونابه آشام
لغتنامه دهخدا
خونابه آشام . [ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) کنایه از ظالم . دل آزار. (آنندراج ). || غمخوار : رفت صادق خان ز دهر آن نور چشم مردمی در غمش چون مردمک خونابه آشامیم ما.کلیم (از آنندراج ).
-
خونابه ریز
لغتنامه دهخدا
خونابه ریز. [ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) اشک ریز. خونابه بار : بشب زنده داران بیگاه خیزبخاکی غریبان خونابه ریز.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
سرم
واژگان مترادف و متضاد
خونابه
-
اُوو خینُووَه
لهجه و گویش بختیاری
ow xinowva خونابه.
-
خینُووَه
لهجه و گویش بختیاری
xinowa خونابه.
-
خوناب
واژگان مترادف و متضاد
آبخون، خونابه