کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
برقوق
لغتنامه دهخدا
برقوق . [ ب َ ] (ع اِ)جابزگ . (یادداشت مؤلف ). اجاص صغار. || مشمش . زردآلو. (یادداشت مؤلف ). خلوگرده . ترش هلو. آلوچه . خلی . خولی . خالودار. خلوخلی . (یادداشت مؤلف ).
-
خلی واش
واژهنامه آزاد
(گیلکی) خُلی واش، خولی واش، خالیواش؛ نام نوعی گیاه کوچک که برگ های کوچکی نیز دارد و در گیلان می روید. این گیاه بسیار خوشبو است و از گیاهان دارویی محسوب می شود و چون در فصل بهار می روید، مردم آن را بعد از چیدن خشک می کنند و به صورت خشک شده در غذاهایی ...
-
جرجس
لغتنامه دهخدا
جرجس . [ ] (اِخ ) خولی طرابلسی . او راست : 1- الجمانة العثمانیة. صاحب معجم المطبوعات گوید: سلسله مقالاتی است درباره ٔ «در راه خدمت به میهن » که در خصوص زیان دسته بندیهای مذهبی و تمدن و فواید آن و موضوع زن و دین بحث میکند. 2- الدلیل الشرقی . کتابی است...
-
دنبلی
لغتنامه دهخدا
دنبلی . [ دُم ْ ب َ ] (اِخ ) ابراهیم بن حسین ...دنبلی خولی . او راست : 1 - الدرة النجفیة (شرح نهج البلاغه ) که به سال 1291 هَ . ق . تألیف آن را به پایان رسانیده است . (از معجم المطبوعات مصر ج 1 ص 888).
-
التوبه
لغتنامه دهخدا
التوبه . [ اَت ْ ت َ ب َ ] (ع مص ) توبه کردن . بازگشتن از گناه . || درتداول عامه ، عزم بر ترک کاری کردن . بکاری بازگشت نکردن : التوبه که این کار را بکنم ؛ هرگز نخواهم کرد.ما امت پیغمبریم التوبه التوبه از شمر و خولی بدتریم التوبه التوبه .
-
ورکش
لغتنامه دهخدا
ورکش . [ وَ ک َ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران . در 5 هزارگزی راه عمومی واقع است . کوهستانی و سردسیری و سکنه ٔ آن 405 تن است . آب آن از چشمه سار و رود محلی تأمین می شود. محصول آنجا غلات دیمی ، آبی ، عسل ، لبنیات و شغل اهالی زرا...
-
خول
لغتنامه دهخدا
خول . [ ] (اِ) پرنده ای است کوچکتر از گنجشک و آن بغایت بلندپرواز و تیزپرمی باشد و بعضی چکاوک را گفته اند. (برهان قاطع). صِفَّرِد. قبره . قنبره . (السامی فی الاسامی ) : خول طنبوره تو گویی زند ولاسکوی از درختی بدرختی شود و گوید آه . منوچهری .- امثال :...
-
گوجه
لغتنامه دهخدا
گوجه . [ گ َ / گُو ج َ / ج ِ ] (اِ) قسمی از آلوچه ٔ بزرگ و آبدار. (ناظم الاطباء). از خانواده ٔ روزاسه ، پرونوس اسپینوزا . (جنگل شناسی کریم ساعی ج 2). آن را در کجور، آستارا و طوالش آلوچه ، درلاهیجان و دیلمان و رودسر الو و هلو ، در نور و آمل هلی و در گ...
-
صایدی
لغتنامه دهخدا
صایدی . [ ی ِ ] (اِخ ) عبدخیربن زید، یا عبد خیربن محمدبن خولی بن عبد عمروبن عبدیغوث بن صاید همدانی مکنی به ابوعمارة. سمعانی در الانساب آرد که وی زمان پیغمبر را دریافت ولیکن بملاقات او نرسید. او در کوفه سکونت جست و از علی بن ابی طالب روایت کند و ازو ف...
-
جبر
لغتنامه دهخدا
جبر. [ ] (اِخ ) ضومط... اهل قریه ٔ برج صافیه (شمال طرابلس شام ) است . وی استاد عربی در مدرسه ٔ امریکایی بیروت بود. او راست :1 - الخواطرالحسان فی المعانی والبیان ، که در 1896 م . در مطبعه ٔالهلال به چاپ رسیده است . 2-الخواطر الاعراب فی النحو والاعراب ...
-
صالح شقران
لغتنامه دهخدا
صالح شقران . [ ل ِ ح ِ ش َ ] (اِخ ) مولی رسول اﷲ (ص ). گویند نام وی صالح بن عدی است . مصعب گوید: وی حبشی بود و گویندعبدالرحمن بن عوف او را به پیغمبر (ص ) بخشید و گویندپیغمبر (ص ) او را از عبدالرحمن خرید و پس از جنگ بدر آزاد ساخت و گویند پیغمبر او و ا...
-
دودکش
لغتنامه دهخدا
دودکش . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) نفس کش . (ناظم الاطباء). دودآهنگ . دودآهنج . رجوع به دودآهنگ شود. || روزن مطبخ که فکر یا فکز نیز گویند. (ناظم الاطباء). روزن مطبخ و حمام و جز آن . (از لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ) (از غیاث ). روزن مطبخ و گرمابه و دیگد...
-
خول
لغتنامه دهخدا
خول . [ خ َ وَ ] (ع ص ) لاغر. ضعیف . نحیف . کم گوشت . ضد فربه . || (اِ) دراج سفید. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || بن کام لگام . (منتهی الارب ). اصل فأس اللجام . (اقرب الموارد) (از لسان العرب ). || عطایای الهی از نعمتها و بند...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (ص ) ابن عبداﷲبن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرةبن کعب بن لوی بن غالب بن فهربن مالک بن نصربن کنانةبن خزیمةبن مدرکةبن الیاس بن مضربن نزاربن معدبن عدنان ، مکنی به ابوالقاسم پیغمبر اسلام . مادر آن حضرت ...
-
کلنگ
لغتنامه دهخدا
کلنگ . [ ک ُ ل َ ] (اِ) پرنده ای است کبودرنگ و درازگردن بزرگتر از لک لک که او را شکار کنند و خورند و پرهای زیر دم او را بر سر زنند. (برهان ). مرغی است بلندپرواز مانند غاز و غالباً بر لب آبها نشینند و بر هوا یک دسته ٔ آن به ترتیب و قطار و نظام پرواز ک...