کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خول
/xaval/
معنی
خدموحشم؛ بندهها، کنیزان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خول
فرهنگ فارسی معین
(خَ وَ) [ ع . ] (اِ.) خَدَم و حَشَم .
-
خول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پرنده ای است کوچک و خوش آواز و تیزپرواز.
-
خول
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (مص ل .) نیک پرستاری کردن .
-
خول
لغتنامه دهخدا
خول . (ص ) بمعنی خل است که کجی باشد. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). خمیده . (یادداشت مؤلف ) : دین اﷲ را تباه کندزلفک خول و آن رخان چو ماه .(از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
-
خول
لغتنامه دهخدا
خول . [ ] (اِ) پرنده ای است کوچکتر از گنجشک و آن بغایت بلندپرواز و تیزپرمی باشد و بعضی چکاوک را گفته اند. (برهان قاطع). صِفَّرِد. قبره . قنبره . (السامی فی الاسامی ) : خول طنبوره تو گویی زند ولاسکوی از درختی بدرختی شود و گوید آه . منوچهری .- امثال :...
-
خول
لغتنامه دهخدا
خول . [ خ َ ] (ع مص ) نیک نگاه داشتن و تیماردار گردیدن مال را. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || مراعات اهل خود کردن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : فلان یخول علی اهله .
-
خول
لغتنامه دهخدا
خول . [ خ َ وَ ] (ع ص ) لاغر. ضعیف . نحیف . کم گوشت . ضد فربه . || (اِ) دراج سفید. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || بن کام لگام . (منتهی الارب ). اصل فأس اللجام . (اقرب الموارد) (از لسان العرب ). || عطایای الهی از نعمتها و بند...
-
خول
لغتنامه دهخدا
خول . [ خ ُوْ وَ ] (ع اِ) ج ِ خال . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
-
خول
دیکشنری عربی به فارسی
اجازه دادن , اختيار دادن , تصويب کردن
-
خول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xaval خدموحشم؛ بندهها، کنیزان.
-
واژههای مشابه
-
اخول خول
لغتنامه دهخدا
اخول خول . [ اِ ] (اِخ ) معبدی ببابل در زمان نبونید پادشاه بابل . رجوع به ایران باستان ج 1 ص 203 شود.
-
جستوجو در متن
-
اختیار دادن
دیکشنری فارسی به عربی
خول , شجع , فوض , مکن
-
اجازه دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اسمح له , خول , دع , رخصة