کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوف برداشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوف برداشتن
فرهنگ واژههای سره
ترسیدن
-
واژههای مشابه
-
خَوْفٌ
فرهنگ واژگان قرآن
انتظار ضرر-ترس
-
صلاة خوف
لغتنامه دهخدا
صلاة خوف . [ ص َ ت ِ خ َ / خُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صلاة مطاردة.نماز واجب که هنگام جنگ و بوقت بیم از رسیدن دشمن خوانند و آن کیفیتی مخصوص دارد. رجوع به ترجمه ٔ نهایه ٔ شیخ طوسی ج 1 ص 90 چ دانشگاه و کتب فقهی دیگر شود.
-
خوف داشتن
لغتنامه دهخدا
خوف داشتن . [ خ َ / خُو ت َ ] (مص مرکب ) بیم داشتن . ترس داشتن . وحشت داشتن . رعب داشتن . || ضد رجا داشتن . مقابل امید داشتن : جز بخشنودی و خشم ایزد و پیغمبرش من ندارم از کسی در دل نه خوف و نه رجا.ناصرخسرو.
-
خوف کردن
لغتنامه دهخدا
خوف کردن . [ خ َ / خُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترسیدن . ترس داشتن . بیم داشتن . واهمه داشتن .
-
خوف زده
لغتنامه دهخدا
خوف زده . [ خ َ / خُو زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بیمناک . بیم زده . ترسیده . آنکه او را وحشت رسیده است . وحشت زده .
-
خوف انگیز
واژهنامه آزاد
ایجاد کننده ی ترس و وحشت
-
خوف و رجا
فرهنگ گنجواژه
بیم و امید.
-
جستوجو در متن
-
ناف افتادن
لغتنامه دهخدا
ناف افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) ناف گسیختن . عبارت از بیجا [ جابجا ] شدن عضلات ناف است به سبب برداشتن بارسنگین یا زور کردن زیاده از مقدور یا خوف عظیم خوردن که رنگ را زرد کند و اطلاق آن بر آدم و غیر آدم هم آید چون بار بسیار بر پشت اشتر و قاطر اندازن...
-
ازالة
لغتنامه دهخدا
ازالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) اِزاله . اِزالت . دور کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ). دور کردن ازجای . (منتهی الارب ). تزویل . اِزال . زَیل . فاتر کردن [ فراتر کردن ]. (تاج المصادر بیهقی ). یعنی دور کردن (چیزی از جائی ). (مجمل اللغة). || برگردانیدن . (منته...
-
لقیط
لغتنامه دهخدا
لقیط. [ ل َ ] (ع ص ، اِ) از زمین برگرفته . || نوزاده ٔ برزمین افکنده و جز آن . (منتهی الارب ). بچه ٔ افکنده و جز آن که بردارند او را. (منتخب اللغات ). بچه ای که در راه افتاده یافته باشند و آن را از زمین برداشته باشند. (غیاث ). فرزند افکنده . و رجوع ب...
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم . خوندمیر در دستورالوزراء آرد: بصفای طبع سلیم و نقای ذهن مستقیم موصوف و معروف بود و بعد از شهادت ابونصر به استصواب امیر ناصرالدین سبکتکین در امر وزارت شروع کرد. و چون امیر نوح سامانی از عالم...
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ر...