کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوش و بِش، () کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خوش پروپا،خوش پروپاچه
لهجه و گویش تهرانی
دارای پای زیبا
-
خوشزاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: xoš zād) نکوزاد .
-
خوش داشتن
واژگان مترادف و متضاد
دوست داشتن، علاقه داشتن، مایل بودن
-
خوش روزگار
واژگان مترادف و متضاد
مرفه، رفاهزده، خوشبخت ≠ سیهروز، بدروزگار
-
خوش سرووضع
واژگان مترادف و متضاد
برازنده، خوشلباس، شیک، آراسته، شیکپوش، خوشظاهر، خوشتیپ ≠ بدلباس
-
خوش شدن
واژگان مترادف و متضاد
مسرور شدن، شاد گشتن، به وجد آمدن
-
خوش معاشرت
واژگان مترادف و متضاد
خوشمحضر، خوشآمیز، معاشرتی، نیکمحضر، نیکومحضر ≠ بدمعاشرت
-
خوش تیپ
فرهنگ واژههای سره
خوش چهرمان، منوچهر
-
optimist
خوشبین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرد دارای نگرش خوشبینی
-
ease of flow, flow tendency
خوشجریانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] میزان سهولت شارش یک مذاب بهدلیل گرانرَوی آن
-
passage 2
خوشخرامی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] نوعی یورتمۀ آرام که در آن اسب پیش از گذاشتن پا بر روی زمین آن را تا ارتفاع زیادی بلند میکند
-
euhedral
خوشوجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی دانهای که دارای وجوه بلوری کامل است متـ . خودریخت idiomorphic, automorphic
-
خوش خوراک
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (ص مر.) کسی که خوب غذا بخورد، خوشخوار.
-
خوش آیند
فرهنگ فارسی معین
( ~. یَ) (ص فا.) = خوشایند: مقبول ، دلپذیر، پسندیده .
-
خوش حال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - شاد، شادمان ، بشاش .2 - کامران ،کامروا. 3 - نیکبخت ، سعادتمند .