کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشۀ آب سنگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
data cluster
خوشهداده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دادههای باستانشناختی که به همراه هم در یک بافت ردۀ یک یافت شده باشند و برای مشخص کردن فضاها و انواع فعالیتهای باستانی مورد استفاده قرار گیرند
-
head-to-row
خوشهدرردیف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گزینش شجرهای (pedigree selection) غلات که در آن تعدادی خوشه از هر مزرعه انتخاب و بذرهای آنها در ردیفهای جداگانهای کشت میشوند
-
gene cluster, gene battery
خوشۀ ژنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] دستهای از ژنهای وابسته که در کنار هم قرار دارند
-
grapestone
خوشهسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگآهکی متشکل از انبوههای از گندلهوارهای (peloids) کربناتی یا ذرات دیگر که با جلبکها یا آژند میکریتی به هم چسبیدهاند
-
cluster of galaxies
خوشۀ کهکشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] مجموعهای از کهکشانها که براثر گرانش، یا به دلیلی دیگر، نزدیک یکدیگر قرار دارند
-
thyrse
خوشهگرزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] گلآذینی فرعی با محور مرکزی نامحدود حامل گرزنهای دُمگلدار متقابل و جانبی
-
moving cluster
خوشۀ متحرک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] یک خوشۀ ستارهای باز که فاصلۀ آن ازطریق مشاهدۀ حرکت خاصۀ ستارههای آن قابل محاسبه است
-
instrument cluster
خوشۀ نشانگرها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] مجموعهای از نشانگرها که هریک در خانهای جداگانه در صفحۀ نشانگر قرار دارند
-
پای خوشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ) ( اِ.)زمین پر از گل و لای که به سبب تردد مردم و حیوانات خشک و سخت شده باشد.
-
خوشه چین
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص فا.)1 - آن که خوشه های غلات یامیوه های درختان را می چیند. 2 - آن که پس از درو و جمع آوری محصول خوشه های باقی مانده را برای خود جمع می کند. 3 - آن که از هرجا چیزی (مادی یا معنوی ) برای خود اندوخته کند.
-
قبای خوشه
لغتنامه دهخدا
قبای خوشه . [ ق َ ی ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آخرین برگ قصب که خوشه را در بر دارد. قنبعه .
-
می خوشه
لغتنامه دهخدا
می خوشه . [ م َ / م ِخوَ / خ ُ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) شرابی است که از سنبل رومی و ساذج به دست آید. (از تذکره ٔ ابن البیطار).
-
مشک خوشه
لغتنامه دهخدا
مشک خوشه . [ م ُ / م ِ خو ش َ / ش ِ ] (اِمرکب ) نوعی انگور. (فرهنگ فارسی معین ) : گر اصل مشک را حکما خون نهاده اندپس چون ز مشک خوشه همی خون شود روان .عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 452).
-
پای خوشه
لغتنامه دهخدا
پای خوشه . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) (از پای و خوشه که از خوشیدن بمعنی خشکیدن است ) زمین که از بسیاری آمد شد مردمان سخت و صلب شده باشد. رشیدی در ذیل پای خوش و پای خوشه گوید: «زمین گلناک که لگدکوب کرده از کثرت مالش خشک شود، مرکب از پا و خوش که اسم مفعول...
-
بزرگ خوشه
لغتنامه دهخدا
بزرگ خوشه . [ ب ُ زُ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) خوشه کلان و بزرگ : گندم یا جاورس یا جو بزرگ خوشه . (یادداشت بخط دهخدا).