کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشک خوشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوشک خوشک
فرهنگ گنجواژه
یواش یواش.
-
جستوجو در متن
-
نرمک نرمک
لغتنامه دهخدا
نرمک نرمک . [ ن َ م َ ن َ م َ ] (ق مرکب ) آهسته . (فرهنگ نظام ). به طور نرمی و ملایمت . آهسته آهسته . (ناظم الاطباء). کم کم . کم کمک . خوش خوشک . خوشک خوشک . اندک اندک : نرمک نرمک مرا به شرم همی گفت با بنه ٔ میر قصد رفتن داری . فرخی .نرمک نرمک همی کش...
-
زخمه شنیدن
لغتنامه دهخدا
زخمه شنیدن . [ زَ م َ / م ِ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) سماع . گوش به آهنگ ساز دادن . سماع کردن (در این ترکیب ، زخمه بمعنی آوای ساز است ) : خوشک خوشک می میخورد و نرمک نرمک سماعی و زخمه و گفتاری می شنید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 426). رجوع به زخمه شود.
-
چغزه
واژهنامه آزاد
خوشک انگور
-
حطب
لغتنامه دهخدا
حطب . [ ح َ طَ ] (ع اِ) هیزم . (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ) (غیاث ) (دهار) (مهذب الاسماء). هیمه . (منتهی الارب ). چوب . (غیاث ) (منتخب ) : آتش در او زدید و مر او را بسوختیدتو بیوفا ستورو امامانت چون حطب . ناصرخسرو.نیم زیرش حیله و بالا غضب چون ضعیف آ...
-
پنیرک
لغتنامه دهخدا
پنیرک . [ پ َ رَ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که در مناطق معتدله روید با گلی سرخ و روشن و در طب بکار است . و شبیه به خطمی با برگهای خرد و همیشه میل به جانب آفتاب دارد و با گردش آفتاب بگردد. در فرهنگ اسدی خطی آقای نخجوانی آمده است : پنیرک گیاهی است ستبر و ب...
-
نغول
لغتنامه دهخدا
نغول . [ ن ُ ] (ص ) عمیق . ژرف . (جهانگیری ) (از برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). که قعر آن دور باشد. (از انجمن آرا)(آنندراج ). بحر نغول و چاه نغول ، دریا و چاهی را گویند که قعر آن بسیار ژرف و بسیار دور باشد و هر چه مانند آن بود. ...
-
خوش خوش
لغتنامه دهخدا
خوش خوش . [ خوَش ْ / خُش ْ خوَش ْ / خُش ْ ] (ق مرکب ) آهسته آهسته . رفته رفته . کم کم . نرم نرم . (یادداشت مؤلف ). خوش خوشک : گر کونت از نخست چنان بادریسه بودآن بادریسه خوش خوش چون دوک رشته شد. لبیبی .من ایشان را خوش خوش می آورم تا از شما بگذرم و بگ...
-
زایجه
لغتنامه دهخدا
زایجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) زایجه لوحه ٔ مربع یا دائره واری است که برای نشان دادن مواضع ستارگان در فلک ، ساخته میشود تا برای بدست آوردن حکم [ طالع ] مولد [ ولادت ، زایش ] و چیزهای دیگر بدان بنگرند. اشتقاق فارسی زایجه از زایش بمعنی مولد است ، سپس تعریب...
-
ک
لغتنامه دهخدا
ک . (حرف ) حرف بیست و پنجم از الفبای فارسی و بیست و دوم از حروف هجای عرب و یازدهم از حروف ابجد و نام آن کاف است . و در حساب جُمَّل آن را بیست گیرند و برای تشخیص از کاف پارسی یا «گ » آن را کاف تازی و کاف عربی گویند، و آن از حروف مصمته و مائیه و هم از ...