کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشه در گلو آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوشه در گلو آوردن
لغتنامه دهخدا
خوشه در گلو آوردن . [ ش َ / ش ِ دَ گ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) خوشه به گلو دواندن . (آنندراج ). کنایه از برآمدن و رسیدن خوشه ٔ غله باشد . (از برهان قاطع) (آنندراج ) : چو کشت عافیتم خوشه در گلو آوردچو خوشه بازبریدم گلوی کام و هوا.خاقانی (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
خُوشه
لهجه و گویش بختیاری
xuša خوشه.
-
bunch rot
پوسیدگی خوشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بیماری قارچی ناشی از بوتریوتینیا فوکلیانا (Botryotinia fuckeliana) که به خوشۀ انگور آسیب میرساند
-
cluster
خوشه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] زیرجامعهای از جامعۀ مورد مطالعه
-
raceme
خوشه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] گلآذینی نامحدود با محور منفرد با گلهای دُمگلدار (pedicellate)
-
volcanic cluster
خوشۀ آتشفشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] گروهی از دهانههای آتشفشانی که آرایشی بهظاهر تصادفی دارند
-
cloud cluster
خوشهاَبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← سامانۀ همرَفتی میانمقیاس
-
racemose
خوشهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی گلآذینی به شکل خوشه
-
clustering
خوشهبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] تقسیم یک جامعه به تعدادی زیرجامعه به نام خوشه
-
grapestone
خوشهسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگآهکی متشکل از انبوههای از گندلهوارهای (peloids) کربناتی یا ذرات دیگر که با جلبکها یا آژند میکریتی به هم چسبیدهاند
-
cluster of galaxies
خوشۀ کهکشانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] مجموعهای از کهکشانها که براثر گرانش، یا به دلیلی دیگر، نزدیک یکدیگر قرار دارند
-
thyrse
خوشهگرزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] گلآذینی فرعی با محور مرکزی نامحدود حامل گرزنهای دُمگلدار متقابل و جانبی
-
moving cluster
خوشۀ متحرک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] یک خوشۀ ستارهای باز که فاصلۀ آن ازطریق مشاهدۀ حرکت خاصۀ ستارههای آن قابل محاسبه است
-
پای خوشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ) ( اِ.)زمین پر از گل و لای که به سبب تردد مردم و حیوانات خشک و سخت شده باشد.