کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشهاَبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
cloud cluster
خوشهاَبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← سامانۀ همرَفتی میانمقیاس
-
واژههای مشابه
-
خوشه
فرهنگ نامها
(تلفظ: xuše) (در گیاهی) تعدادی دانه ، میوه یا گل که به محور متصل باشند ؛ (در نجوم) دستهای از ستارگان، سنبله .
-
خوشه
واژگان مترادف و متضاد
۱. سنبله، شنگله ۲. دسته، گروه
-
خوشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) 1 - چندین دانة میوه که به هم پیوسته و از شاخة درخت یا ساقة گیاه آویزان باشد. 2 - سُنبله ، ششمین بُرج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود شهریور ماه در این برج دیده می شود.
-
خوشه
لغتنامه دهخدا
خوشه . [ ش َ / ش ِ] (اِ) اجتماع گلها و یا میوه ها که بواسطه ٔ محوری که قائم به همه ٔ آنهاست نگاه داشته شده اند مانند خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ خرما و خوشه ٔ گندم و خوشه ٔ تمشک و جز آن . (ناظم الاطباء). مجموع حب های رستنی که بهم پیوسته باشد. سنبل . شنگله ...
-
خوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xuše ۱. (زیستشناسی) چندین گُل، دانه، یا میوۀ بههمپیوسته که از ساقۀ گیاه یا شاخۀ درخت آویزان باشند: خوشهٴ انگور، خوشهٴ خرما، خوشهٴ گندم، خوشهٴ جو.۲. (نجوم) = سنبله
-
خوشه
دیکشنری فارسی به عربی
اذن , باقة , عنقود , لحية
-
خوشه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: huša طاری: huša طامه ای: huša طرقی: hoša کشه ای: hoša نطنزی: huša
-
خُوشه
لهجه و گویش بختیاری
xuša خوشه.
-
ابر
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابل، رباب، سحاب، غمامه، میغ ۲. اسفنج
-
ابر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: abr] 'abr ۱. (هواشناسی) بخارهای غلیظشده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آنها باران، برف، و تگرگ میبارد: ◻︎ تا نگرید ابر کی خندد چمن / تا نگرید طفل کی جوشد لبن (مولوی: ۶۷۸)، ◻︎ ابر ا گر آب زندگی بارد / هرگز از شاخ بید ...
-
ابر
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: apar، مقابلِ پایین] ‹بر› [قدیمی] 'abar ۱. بالا؛ زبر.۲. بر: ◻︎ بزد نای رویین ابر پشت پیل / جهان شد ز لشکر چو دریای نیل (فردوسی۲: ۷۰۷).۳. به.۴. با.
-
cloud 1
اَبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] 1. انبوههای از قطرکهای ریز آب یا ذرات یخ یا هر دو در جوّ 2. انبوههای از مواد ذرهای در جوّ که باعث کاهش دید میشود
-
cloud
اَبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] مجموعهای که زیرساخت آن مرکز دادههای دارای قابلیت فراهمسازی سختافزار است و در زمرۀ خدماتی است که به کاربران عرضه میشود * علت این نامگذاری ترسیم اینترنت به شکل اَبر در نمودار شبکه است.