کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشرنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوشرنگ
لغتنامه دهخدا
خوشرنگ . [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] (ص مرکب ) هر چیز که دارای رنگ و رونق نیکو و مطبوعی باشد. (ناظم الاطباء) : نخلستانی است خوب و خوشرنگ در هم شده همچو بیشه ٔ تنگ . نظامی .بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت .حافظ.
-
واژههای همآوا
-
خوش رنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xošrang دارای رنگ خوب.
-
جستوجو در متن
-
دونه اناری
لهجه و گویش تهرانی
قرمز خوشرنگ
-
قابوس
لغتنامه دهخدا
قابوس . (ع ص ) مرد نیکوروی خوشرنگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ودهاء
لغتنامه دهخدا
ودهاء. [ وَ ] (ع ص ) زن خوشرنگ با اندکی سپیدی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کوشاد
لغتنامه دهخدا
کوشاد. (اِ) بیخ گیاهی باشد خوشرنگ و آن را جنطیانا گویند، تریاق جمیع زهرهاست . (برهان ) (آنندراج ). ریشه ٔ تلخ که جنطیانا نیز گویند. (ناظم الاطباء). کوشاذ. گوشاد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). جنتیانا. (فرهنگ فارسی معین ).
-
خیزران
فرهنگ فارسی معین
(خَ یا خِ زَ) (اِ.) قسمی نی مغزدار که دارای ساقه های راست و محکم و بلند و خوشرنگ است . از شاخه های آن عصا و چوبدست سازندواز برگ وپوست آن ریسمان و فرش بافند.
-
چاک پیراهن
لغتنامه دهخدا
چاک پیراهن . [ هََ ] (ص مرکب )مجازاً بمعنی زیبارویی که سینه ٔ سپید و صاف دارد. کنایه از سینه ای سپید و خوشرنگ و درخشان : چاک پیراهنی اگر میبودبتو ای صبح مینمودم من .امید (ازآنندراج ).
-
شمشادرنگ
لغتنامه دهخدا
شمشادرنگ . [ ش َ / ش ِ رَ ] (ص مرکب ) سبز خوشرنگ مانند شمشاد. (ناظم الاطباء) : شه از بهر آن سرو شمشادرنگ چنان سوخت کز تاب آتش خدنگ .نظامی .
-
ملمعپوش
لغتنامه دهخدا
ملمعپوش . [ م ُ ل َم ْ م َ ] (نف مرکب ) آنکه جامه ٔ رنگارنگ پوشد. پوشنده ٔ لباس خوشرنگ و فریبنده : از آن در خرقه ٔ آدم خشن خویی که در باطن مرقعدار ابلیسی ملمعپوش شیطانی .خاقانی .
-
اطواس
لغتنامه دهخدا
اطواس . [ اَطْ ] (ع اِ) ج ِ طاوس . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). ج ِ طاوس ، پرنده ای است خوشرنگ از پرندگان . (آنندراج ). و رجوع به طاوس و طواویس شود. || ج ِ طَوس ، بمعنی قمر و هلال . (از متن اللغة).
-
انبرداغ کردن
لغتنامه دهخدا
انبرداغ کردن . [ اَم ْ ب ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) برای خوشرنگ شدن پاره ای خورشهای ترش مانند فسوجن و غیره انبر را در آتش نهند تا تفته شود و در خورش فروبرند و این کار را مکرر کنند تا رنگ بگرداند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به انبرتاب کردن شود.
-
چاوله
لغتنامه دهخدا
چاوله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (اِ) گلی است . (فرهنگ اسدی ) نام گلی باشد صد برگ و بغایت رنگین . (برهان ) (آنندراج ). گلی باشد خوشرنگ . (جهانگیری ). گل سرخ صد برگ و بغایت رنگین . (ناظم الاطباء). گلی خوشرنگ و خوشبوی . گلی باشد نیکو : همی بوستان سازی از دشت ا...