کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوشتر
لغتنامه دهخدا
خوشتر. [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] (ص تفضیلی ) بهتر. نیکوتر. نکوتر. زیباتر. قشنگتر. (ناظم الاطباء) : فردا صبوح باید کرد که بامداد باغ خوشتر باشد. (تاریخ بیهقی ). خداوند نیکو بشنود و این بندگان که حاضرند نیز بشنوند تا صواب است یا نه آنگاه آنچه خوشتر آید می...
-
جستوجو در متن
-
گشتر
لغتنامه دهخدا
گشتر. [ گ َ ت َ ] (ص تفضیلی ) خوشتر. (آنندراج ) (غیاث ).
-
هم میدان
لغتنامه دهخدا
هم میدان . [ هََ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) هم نبرد یا همزور : دو هم میدان به هم بهتر گراینددو بلبل بر گلی خوشتر سرایند.نظامی .
-
یعقوبی
لغتنامه دهخدا
یعقوبی . [ ی َ ] (اِ) بهترین لیمو : بهترین لیمو... لیمویی است کوچک که در بغداد آن را یعقوبی گویند. پوست آن تمام تنک و بوی آن خوشتر از لیموهای دیگر است . (فلاحت نامه ).
-
اندوه کش
لغتنامه دهخدا
اندوه کش . [ اَ ه ْ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده و ازبین برنده ٔ اندوه . اندوه سوز. شادی آور : رخی از آفتاب اندوه کش ترشکر خندیدنی از صبح خوشتر. نظامی .یکی شب از شب نوروز خوشترچه شب کز روز عید اندوه کش تر.نظامی .
-
روز به
لغتنامه دهخدا
روز به . [ زِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روز خجسته . هنگام خوش ومبارک و میمون . روز بهتر و خوشتر. (ناظم الاطباء).
-
ریزان پشن
لغتنامه دهخدا
ریزان پشن . [ ] (اِخ ) نام قلعه ای بوده : داوه ، این دیه را ریذویه بنا کرده است صاحب قلعه که بر کوه خوشتر است و آن را قلعه ٔ ریزان پشن می گویند. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 71).
-
مهفهفات
لغتنامه دهخدا
مهفهفات . [ م ُ هََ هََ ] (ع ص ) ج ِ مهفهفة، میان باریک : مهفهفات ترک را از مرهفات هند خوشتر ندیدی . (نفثةالمصدور ص 19). رجوع به مهفهفة شود.
-
گزاشتن
لغتنامه دهخدا
گزاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) بجا آوردن .ادا کردن . رجوع به گذاردن و گذاشتن و گزاردن شود.- گزاشته آمدن ؛ متروک ماندن : و بنده را آن خوشتر آید که امروز بر راه وی رفته آید و گزاشته نیاید. (تاریخ بیهقی ).
-
گهواره جنبان
لغتنامه دهخدا
گهواره جنبان . [ گ َهَْ رَ / رِ جُم ْ ] (نف مرکب ) آنکه گهواره جنباند تا کودک خوشتر خسبد : ای در این گهواره ٔ وحشت چو طفلان پای بست غم ترا گهواره جنبان و حوادث دایگان .خاقانی .
-
نلم
لغتنامه دهخدا
نلم . [ ن َ ] (ص ) خوب . زیبا. (جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). اعلا. (ناظم الاطباء) : مجلس آن خوشتر و بهتر که تو در وی نبوی مجلس نلم و خوش آن است که آئی و روی .سوزنی (از جهانگیری ).
-
سپردنی
لغتنامه دهخدا
سپردنی . [ س ِ پ ُ دَ ] (ص لیاقت )چیزی که لایق سپردن باشد. (آنندراج ). تفویض شدنی و هرچیز که لایق امانت باشد. (ناظم الاطباء) : چون جان سپرد نیست بهر صورتی که هست در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست .سعدی (طیبات ).
-
غندر
لغتنامه دهخدا
غندر.[ غ ُ دُ ] (ع ص ) نوجوان فربه سطبر نازپرور و خوشتر عیش . (منتهی الارب ). جوان فربه و درشت و نازپرورده . (از اقرب الموارد). غُندَر. رجوع به همین کلمه شود.
-
شکر خندیدن
لغتنامه دهخدا
شکر خندیدن . [ ش َ ک َ خ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خنده ٔ شیرین وشکرین کردن . به لطف و دلکشی متبسم شدن : رخی از آفتاب اندوه کش ترشکر خندیدنی از صبح خوشتر. نظامی .و رجوع به شکرخندی و شکرخند و شکرخنده شود.