کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خوست
معنی
(خُ)(ص .) 1 - جزیره . 2 - کوفته ، پایمال شده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
atoll
خوست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] آبسنگهای مرجانی حلقوی که بر روی برجستگیهای آتشفشانی در آبهای آزاد گرم رشد میکنند و غالباً در میان خود کولاب (lagoon) ایجاد میکنند
-
خوست
فرهنگ فارسی معین
(خُ)(ص .) 1 - جزیره . 2 - کوفته ، پایمال شده .
-
خوست
لغتنامه دهخدا
خوست . [ خ َ ] (اِخ ) ناحیتی از نواحی اندرابه بطخارستان و از اعمال بلخ ، آنرا یک قصبه و چهاردره ٔ سبز و خرم و پردرخت است . (از معجم البلدان ).
-
خوست
لغتنامه دهخدا
خوست . [ خوَسْت ْ / خُسْت ْ ] (ص ) مانده . خسته . آزرده . مالیده . فرسوده . فرسوده شده . (ناظم الاطباء).- پای خوست ؛ زمین یاچیزی که در زیر پای کوفته شده باشد. لگدمال شده .- چنگالخوست ؛ هر چیزی را گویند که در هم مالیده باشند.
-
خوست
لغتنامه دهخدا
خوست . [ خوَسْت ْ /خُسْت ْ / خو ] (اِ) جزیره و خشکی میان دریا. || راه کوفته شده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
drowned atoll
غرقهخوست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] خوستی که در زیر سطح آب قرار دارد
-
زاده خوست
لغتنامه دهخدا
زاده خوست . [ دَ / دِ خوَ / خ ُ ] (ص مرکب ) زادخوست باشد که پیر فرتوت و سالخورد است . (برهان قاطع) (آنندراج ). پیر سالخورد. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به زادخوست ، زادخورد، زادخور و زادخو شود.
-
چنگال خوست
لغتنامه دهخدا
چنگال خوست . [ چ َ ] (اِ مرکب ) بمعنی چنگال است . (جهانگیری ). بمعنی چنکال است که نان گرم و روغن و شیرینی درهم مالیده شده باشد. (برهان ). همان خوراک معروف به چنگال . (شرفنامه ٔ منیری ). || هر چیزی را گویند که در هم مالیده باشند. (برهان ). چیزی مالیده...
-
چنگال خوست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čangālxost =چنگالی
-
نیم خوست
واژهنامه آزاد
نیم آداک یا نیم آدک، شبه جزیره، سرزمین یا بخشی از خشکی زمین که در آب دریا رخنه کرده باشد، بدینگونه که سه سوی آنرا آب فراگرفته، و تنها از یک سو به خشکی پیوسته باشد. چون مانند جزیره از هر چهار سوی در میان آب نیست، آنرا شبه جزیره یا نیم خوست گویند.
-
واژههای همآوا
-
خوصة
لغتنامه دهخدا
خوصة. [ ص َ ] (ع اِ) واحد خوص . یک برگ خرما که بافته باشد یا غیربافته . یک برگ کاکااو و امثال آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
باک
لغتنامه دهخدا
باک . (اِخ ) از نواحی کلان خوست به افغانستان . و رجوع به قاموس جغرافیایی افغانستان شود.