کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خور زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیش خور
لغتنامه دهخدا
پیش خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) که پیش خورد. || (اِ مرکب ) پیش خورد. رجوع به پیشخورد شود.
-
پیش خور
لغتنامه دهخدا
پیش خور. [خُرْ ] (اِخ ) حوزه ٔ میان همدان و ساوه . از بلوکات همدان . عده ٔ قری 34. مساحت 21 فرسنگ ، دارای 3904 تن سکنه . مرکز رزن . حد شمالی آن درجزین و حد شرقی وفس و عاشقلو و حد جنوبی قره چای و غربی بلوک درجزین است .نام یکی از دهستانهای بخش رزن شهرس...
-
پیمانه خور
لغتنامه دهخدا
پیمانه خور. [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) خورنده ٔ پیمانه . شرابخوار. || در اصطلاح مردم قزوین ، باغهائی که فقط از یک آب معین مشروب شود و از سیلاب حق ندارد. (فرهنگ نظام ).
-
رستی خور
لغتنامه دهخدا
رستی خور. [ رُ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) رستی خورنده . روزی خوار. رزق خوار. رستی خوار. که غذا و روزی بخورد : آزاد رسته از در دربند حادثات رستی خوران باغ رجا را چو میوه ایم . خاقانی .و رجوع به رُستی و رستی خوار و رستی خوردن و مترادفات کلمه شود.
-
رشک خور
لغتنامه دهخدا
رشک خور. [ رَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) رشک خورنده . حسود و رشک برنده . (ناظم الاطباء).
-
رشوت خور
لغتنامه دهخدا
رشوت خور. [ رِش ْ / رُش ْ وَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) کسی که رشوه و پاره می گیرد. (از ناظم الاطباء). رشوت گیر و مباشر آن . (آنندراج ). رشوت خوار. و رجوع به رشوت خوار و رشوت ستان شود.
-
رشوه خور
لغتنامه دهخدا
رشوه خور. [ رِش ْ / رُش ْ وَ / وِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) رشوه گیر. آنکه رشوه و پاره می گیرد. (ناظم الاطباء). رشوه خوار. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رشوه گیر و رشوه خوار و رشوه خواره شود.
-
رایگان خور
لغتنامه دهخدا
رایگان خور. [ ی ْ / ی ِ خوَرْ / خُرْ ](نف مرکب ) مخفف رایگان خورنده . رایگان خوار. رایگان خواره . مفتخوار. رجوع به این سه کلمه شود : یک می به دو گنج شایگان خررغم دل رایگان خوران را. خاقانی .|| که از دنیا روگردان و معترض باشد. که دنیا را مفت و بهیچ ار...
-
روزه خور
لغتنامه دهخدا
روزه خور. [ زَ / زِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) روزه خوار. رجوع به روزه خوار شود.
-
روزی خور
لغتنامه دهخدا
روزی خور. [ خوَر / خُر ] (نف مرکب ) روزی خورنده . روزی خوار : نشاید همه کشتن از بهر خویش که روزی خورانند از اندازه بیش . نظامی .و رجوع به ترکیبات مترادف آن شود.
-
ریزه خور
لغتنامه دهخدا
ریزه خور. [ زَ / زِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) کسی که ته سفره و چیزهای دورافگندنی را می خورد. (ناظم الاطباء). ریزه خوار. که ریزه هاو خرده های غذای پس مانده ٔ کسی را بخورد : عنقاست مور ریزه خور سفره ٔ سخاش چونانکه مور ریزه ٔ عنقاست زال سام . خاقانی .زا...
-
سره خور
لغتنامه دهخدا
سره خور. [ س َ رَ / رِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) در تداول عوام ، سرخور. کودک شوم و ناخجسته که شآمت او سبب مرگ کسان او شود. کودک شوم که زادن او موجب مردن پدر یا مادر یا هردو شود. (یادداشت مؤلف ).
-
شیشه خور
لغتنامه دهخدا
شیشه خور. [ شی ش َ / ش ِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) شیشه خوار. شعبده باز که خرده های شیشه بلعد. (یادداشت مؤلف ). || اندازه ٔ طول و عرض گشادگی های در یا پنجره که شیشه در آن جای گیرد. (یادداشت مؤلف ).
-
ضیافت خور
لغتنامه دهخدا
ضیافت خور. [ ف َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) کسی که بمهمانی رود. میهمان .- امثال :ضیافت خور خوش آمدگوی باشد . (جامع التمثیل ).
-
سنگ خور
لغتنامه دهخدا
سنگ خور. [ س َ خوَرْ / خُرْ ] (اِ مرکب ) سنگخوار : هر که در دنیا برآرد مسجدی از بهر حق باشد آن مسجد اگر چون آشیان سنگ خور.سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 104). رجوع به سنگ خوارک شود.