کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورَه
لهجه و گویش بختیاری
xora جذام.
-
واژههای مشابه
-
خوره
واژگان مترادف و متضاد
آکله، جذام
-
خوره
فرهنگ فارسی معین
(خُ رِّ) [ په . ] (اِ.) نک خرّه .
-
خوره
فرهنگ فارسی معین
(خُ رِ) (اِ.) جذام .
-
خوره
لغتنامه دهخدا
خوره . [ خ َ / خُو رَ / رِ ] (ص ) پایمال . (ناظم الاطباء). || (اِ) خرزهره و آن درختی است که بت پرستان برگ آنرا بکار برند و به عربی آنرا دفلی گویند. (برهان قاطع) : دفلی است دشمن من و من شهد جان نوازچون شهد طعم حنظل و خوره کجا بود؟دقیقی .
-
خوره
لغتنامه دهخدا
خوره . [ خوَ / خ ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 40هزارگزی شمال اهوازو باختر راه آهن اهواز به تهران . این دهکده در دشت قرار دارد با آب و هوای مناطق گرمسیری و 120 تن سکنه .آب آن از رودخانه ٔ دز و محصول آن غلات ...
-
خوره
لغتنامه دهخدا
خوره . [ خوَ / خ ُ رَ / رِ ] (اِ) نوری است از جانب خدای تعالی که بر خلایق فایز میشود که بوسیله ٔ آن قادر شوند بریاست و حرفتها و صنعتها، و از این نور آنچه خاص است بپادشاهان بزرگ عالم وعادل تعلق میگیرد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). این کلمه در پهلوی خو...
-
خوره
لغتنامه دهخدا
خوره . [ رَ/ رِ ] (اِ) نوعی از جوال است که آنرا پر از غله کنند و چنان بر بالای باربردار اندازند که طرف سر جوال بگردن باربردار باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
خوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xore ۱. (پزشکی) = جذام۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] علاقهمند.۳. [قدیمی] طعمه.
-
خوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xo[w]re = خرزهره
-
خوره
دیکشنری فارسی به عربی
قرحة , مرض الجذام , مصاب بداء الجذام
-
خوره
لهجه و گویش تهرانی
جذام،آدم خیلی علاقمند به کاری
-
کیان خوره
لغتنامه دهخدا
کیان خوره . [ ک َ / کیا خوَ / خ ُ رَ / رِ / خُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) با واو معدوله ، به معنی کیان خره است که نوری باشد از جانب اﷲ فایض به پادشاهان و رؤسا. (برهان ). کیان خره . کیاخوره . (ناظم الاطباء).فر کیان . توضیح آنکه این اصطلاح در حکمت اشراق ه...
-
بچه خوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) baččexore تودهای گوشتی در رحم که از رشد غیرطبیعی تخمک یا مخاط رحم بهوجود میآید.