کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورنگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خورنگه
/xorangah/
معنی
= خورنگاه: ◻︎ خواهی که در خورنگه دولت کنی طواف / برخیز از این خرابهٴ نادلگشای خاک (خاقانی: ۲۳۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورنگه
لغتنامه دهخدا
خورنگه .[ خوَ / خ ُ رَ گ َه ْ ] (اِخ ) خورنگاه . خورنق . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ) : خواهی که در خورنگه دولت کنی مقام برخیز از این خرابه ٔ نادلگشای خاک . خاقانی .|| پیشگاه خانه . خورنگاه . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). || دارالضیاف...
-
خورنگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xorangah = خورنگاه: ◻︎ خواهی که در خورنگه دولت کنی طواف / برخیز از این خرابهٴ نادلگشای خاک (خاقانی: ۲۳۷).
-
جستوجو در متن
-
خورنکه
لغتنامه دهخدا
خورنکه . [ رَ ک َه ْ ] (اِخ ) صورتی از خورنگه . (المعرب جوالیقی ص 126). رجوع به خورنگه درین لغت نامه و انجمن آرای ناصری ص 280 شود.
-
شید
لغتنامه دهخدا
شید. (اِخ ) شیده . یکی از شاگردان سنمار که جهت بهرام گور خورنگه و سه دیر را بساخت . (جهانگیری ). رجوع به شیده شود.
-
خورنگاه
لغتنامه دهخدا
خورنگاه . [ خوَ / خ ُ رَ ] (اِخ ) خورنق است که عمارت بهرام گور باشد.(برهان قاطع). یکی از دو قصری که نعمان جهة بهرام ساخته بود. (ناظم الاطباء). خورنگه . || (اِ مرکب ) پیشگاه خانه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). ایوان که جای افتادن آفتاب باشد چه شهریارا...
-
شیده
لغتنامه دهخدا
شیده . [ دَ ] (اِخ ) گویند نام حکیمی بوده که بجهت بهرام هفت عمارت فرمود ساختند که به هفت منظر مشهور است و شهر آمل را به جایزه گرفت . (از برهان ) (از رشیدی ). بعضی گویند نام یکی از شاگردان سنمار است که بجهت بهرام گور خورنگه و سه دیر ساخت . (از برهان )...
-
خورابه
لغتنامه دهخدا
خورابه . [ خوَ / خ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آب نرم و ضعیف را گویند که از بند که بر آب بزرگ بسته باشند ترشح کند و نرم نرم روان شود. (صحاح الفرس ). آب کمی که از بندی که در جلو آب بسیار بسته باشند تراوش کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصر...
-
کوشک
لغتنامه دهخدا
کوشک . (اِ) بنای بلند را گویند و به عربی قصر. (برهان ). قصر و هر بنای رفیع بلند و بارگاه و سرای عالی . (ناظم الاطباء). بنای مرتفع و عالی .قصر. کاخ . کوشه . گوشک . (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی کوشک کردی کشک . (کلاه فرنگی بالای بنا، اطاق تابستانی ). معرب...
-
دلگشای
لغتنامه دهخدا
دلگشای . [ دِ گ ُ ] (نف مرکب ) دلگشا. دل گشاینده . گشاینده ٔ دل . که دل را انبساط دهد. انبساطآور. فرحت انگیز. (شرفنامه ٔ منیری ). فرح انگیز. شادکننده . دلچسب . فرحناک . فرح آور. تسلی بخش . غم زدا. فرح بخش . مفرح . شادی بخش : بسازم من ایدر یکی خوب جای...
-
خورنق
لغتنامه دهخدا
خورنق . [ خ َ وَ ن َ ] (اِخ ) معرب خورنه . محلی در یک میلی شرقی نجف در عراق عرب که بسبب قصری که نعمان بن امروءالقیس (از ملوک لخم ) برای یزدگرد اول ساسانی ساخت ، مشهور است ، بعدها قصر خورنق وسعت یافت ولی در قرن چهارم م . ویران بود، این قصر در اشعار شا...
-
نا
لغتنامه دهخدا
نا. (پیشوند) صورت دیگری از ن َ و نه در کلمات : ناآمدن . ناخوردن . ناشنیدن . نابحق . نابکار. نابجا. و کلماتی همچون ناشده . نافرستاده . ناداده . نادیده . ناکرده . نابسوده . ناگفته . نایافته . ناکرد. نافشانده : نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی ناکرده هی...
-
مقام
لغتنامه دهخدا
مقام . [ م َ / م ُ ] (ع مص ) (از «ق و م ») اقامت و آرام کردن بجائی . (منتهی الارب ). اقامت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط) (ناظم الاطباء).ایستادن ... و با لفظ گرفتن و کردن و داشتن مستعمل است . (آنندراج ). در معیار آرد: مُقام و مَقام هر دو به معنی اقام...