کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورنق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خورنق
معنی
(خَ وَ نَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - کاخ باشکوه . 2 - نام قصر باشکوهی در جده که به دستور پادشاه آن نعمان ، برای بهرام گور ساخته شد.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورنق
فرهنگ فارسی معین
(خَ وَ نَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - کاخ باشکوه . 2 - نام قصر باشکوهی در جده که به دستور پادشاه آن نعمان ، برای بهرام گور ساخته شد.
-
خورنق
لغتنامه دهخدا
خورنق . [ خ َ وَ ن َ ] (اِخ ) معرب خورنه . محلی در یک میلی شرقی نجف در عراق عرب که بسبب قصری که نعمان بن امروءالقیس (از ملوک لخم ) برای یزدگرد اول ساسانی ساخت ، مشهور است ، بعدها قصر خورنق وسعت یافت ولی در قرن چهارم م . ویران بود، این قصر در اشعار شا...
-
خورنق
لغتنامه دهخدا
خورنق . [ خ َ وَ ن َ ] (اِخ ) نام شهری است بمغرب . (منتهی الارب ) (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خورنق
لغتنامه دهخدا
خورنق . [ خ َ وَ ن َ ] (اِخ ) نام قریتی است در نیم فرسخی بلخ . (از معجم البلدان ). از این ناحیت است ابوالفتح محمدبن محمدبن عبداﷲ. (منتهی الارب ).
-
خورنق
لغتنامه دهخدا
خورنق . [ خ َ وَ ن َ ] (اِخ ) نام نهری است به کوفه . (ازمعجم البلدان ) (منتهی الارب ) (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
خورنق حیره
لغتنامه دهخدا
خورنق حیره . [ خ َ وَ ن َ ق ِ رَ ] (اِخ ) قصر خورنق که در حیره ساخته شد. خورنق بهرام گور. رجوع به کلمه ٔ خورنق در این لغت نامه و ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ترجمه ٔ فارسی ص 325 شود.
-
جستوجو در متن
-
رب الخورنق
لغتنامه دهخدا
رب الخورنق . [ رَب ْ بُل ْ خ َ وَ ن َ ] (ع اِ مرکب ) خدای خورنق . صاحب کاخ خورنق : خاک جادوی مطلقش میخواندخلق رب الخورنقش میخواند. نظامی .رجوع به خورنق شود.
-
خورنگاه
فرهنگ فارسی معین
(خُ رَ) (اِ.) نک خورنق .
-
سرای نعمان
لغتنامه دهخدا
سرای نعمان . [ س َ ی ِ ن ُ ] (اِخ ) قصر خورنق که نعمان بن منذر بنا کرده بود بغایت خوبی و نزهت . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
خبنک
لغتنامه دهخدا
خبنک . [ خ َ ب َ ] (اِخ ) نام دهی است از دهات بلخ آنرا خورنق نیز می گویند. (از معجم البلدان یاقوت حموی ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 126 شود.
-
خورنه
لغتنامه دهخدا
خورنه . [ خ َ وَ ن َ ] (اِخ ) خورنق که کوشک بهرام است . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 15 و 92 شود.
-
نغزکاری
لغتنامه دهخدا
نغزکاری . [ ن َ ] (حامص مرکب ) بدیعکاری . شیرین کاری . هنرنمائی . عمل نغزکار. رجوع به نغزکار شود : در خورنق ز نغزکاری هاداده با اوستاد یاری ها. نظامی .پرداختمش به نغزکاری و انداختمش درین عماری . نظامی .|| نغزبافتی . خوش بافت بودن .
-
دیر مارت مریم
لغتنامه دهخدا
دیر مارت مریم . [ دَ رِ رَ م َرْ ی َ ] (اِخ ) دیری قدیم از بناهای آل منذر در نواحی حیره بین خورنق و سدیر و قصر ابوالخصیب . مشرف بر نجف . (از معجم البلدان ).