کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورم
لغتنامه دهخدا
خورم . [ خ َ رَ ] (ع اِ) صخره با درزها. (منتهی الارب ) (از تاج العروس )(از لسان العرب ). سنگ بزرگ پرشکاف . (ناظم الاطباء).
-
خورم
لغتنامه دهخدا
خورم . [ خوَ / خ ُ رَ ] (ص ) خرم . (یادداشت بخط مؤلف ). نزیه . (دهار).
-
جستوجو در متن
-
لَا أُقْسِمُ
فرهنگ واژگان قرآن
قسم نمي خورم(حاجت به سوگند نيست ولي سوگند مي خورم)
-
swear off
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوگند می خورم
-
لَئِنْ
فرهنگ واژگان قرآن
سوگند مي خورم يا مي خوريم اگر
-
چاکری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čākeri نوکری؛ بندگی: ◻︎ چنین داد پاسخ که من چاکرم / اگر چاکری را خود اندرخورم (فردوسی: ۲/۵۲).
-
خسبیدن
لهجه و گویش تهرانی
خوابیدن،خفتن -تا نخوره نخسبه (خواباندن با کتک)،خورم و خوسم بلانبینم
-
مزدقانی
لغتنامه دهخدا
مزدقانی . [ م َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به مزدقان : ز مزدقانی باور کنم اگر گویدکه من به خانه ٔ خود می خورم طعام حلال .کمال اسماعیل .
-
بادیانه
لغتنامه دهخدا
بادیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) بادیان : چند با دانه ٔ هل بریان گل بریان و بادیانه خورم ؟ خاقانی .رجوع به بادیان شود.
-
لَقَدْ
فرهنگ واژگان قرآن
حتماً و یقیناً - سوگند مي خورم يا مي خوريم كه محققاً و يقيناً (تركيب لـَ وقدْ ،در كتب لغت مصارف ديگري نيز براي "قَدْ "گفته اند كه در قرآن كاربرد ندارد)
-
لـَ
فرهنگ واژگان قرآن
حتماً - البته - سوگند مي خورم يا مي خوريم (در عباراتي نظير "لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ " سوگند مي خوريم که اگر شما خارج شديد ما هم با شما خارج مي شويم)
-
لَئِنِ
فرهنگ واژگان قرآن
سوگند مي خورم يا مي خوريم اگر(حرکت نون به دليل تقارن آن با حرف ساکن و تشديد دار کلمه بعد مي باشد)
-
ساتگنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ساتگینی، ساتگن، ساتگین، ساتکن، ساتکین، ساتگی› [قدیمی] sātgeni قدح بزرگ شرابخوری که پر از شراب میکردند و بر سر سفره میگذاشتند: ◻︎ چون می خورم به ساتگنی یاد او خورم / وز یاد او نباشد خالی مرا ضمیر (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۸)، ◻︎ من...
-
سفوف دان
لغتنامه دهخدا
سفوف دان . [ س َ ] (اِ مرکب ) آنچه سفوف در آن نهند : ای طبیب از سفوف دان کم کن کو نقوعی که در میانه خورم . خاقانی .رجوع به سفوف شود.