کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورش و خوراک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورش و خوراک
لغتنامه دهخدا
خورش و خوراک . [ خوَ / خ ُ رِ ش ُ خوَ / خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مأکول . (آنندراج ). طعام . غذا.
-
واژههای مشابه
-
nucellus
خورش 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] بافتی در تخمک گیاهان که کیسۀ رویانی در درون آن نمو میکند
-
نان خورش
فرهنگ فارسی معین
(خُ رِ) (اِمر.) هر چیزی که به عنوان خورش با نان خورده شود.
-
خورش دادن
لغتنامه دهخدا
خورش دادن . [ خوَ / خ ُ رِ دَ ] (مص مرکب ) اغذاء. غذو. تغذیه . عَلْف . اعلاف . (منتهی الارب ). طعام دادن . غذا دادن . || قاتق دادن . ادام دادن . || داروهای خاص به چرم دادن برای پیراستن آن . (یادداشت مؤلف ).
-
خورش ساختن
لغتنامه دهخدا
خورش ساختن . [ خوَ / خ ُ رِ ت َ ] (مص مرکب ) طعام ساختن . غذا درست کردن . غذا تهیه کردن . || قاتق درست کردن . قاتق فراهم آوردن . قاتق تهیه کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
خورش کردن
لغتنامه دهخدا
خورش کردن . [ خوَ / خ ُ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خورش ساختن . خورش درست کردن . خورش تهیه کردن . || خورش دادن . طعام دادن : بصفت چون خری بماند راست که بشیر سگش خورش کردند.خاقانی .
-
خورش خوری
لغتنامه دهخدا
خورش خوری . [ خوَ / خ ُ رِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل خوردن خورش . || (اِ مرکب ) ظرفی که در آن خورش می ریزند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خورش کشی
لغتنامه دهخدا
خورش کشی . [ خوَ / خ ُ رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کشیدن خورش . || (اِ مرکب ) ظرفی که در آن خورش می ریزند. ظرفی که برای خورش بکار می رود. || قاشقی یا ملاقه ای که برای کشیدن خورش بکار می رود. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
نان خورش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nānxoreš چیزی که با نان خورده شود؛ خورش نان؛ قاتق.
-
اب خورش
دیکشنری فارسی به عربی
صلصة
-
خورش دل ضعفه
لهجه و گویش تهرانی
غذای اندک
-
خورش شش انداز
لهجه و گویش تهرانی
نوعی خورش متشکل از شش جز
-
بد اندر خورش
واژهنامه آزاد
ناشایست، ناسزاوار