کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورشید دمیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورشید دمیدن
لغتنامه دهخدا
خورشید دمیدن . [ خوَرْ / خُرْ دَ دَ ] (مص مرکب ) طلوع آفتاب . برآمدن آفتاب . (از آنندراج ) : گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمیدگفت با اینهمه از سابقه نومید مشو.حافظ (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
sun temple
معبد خورشید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] سازهای مذهبی که پادشاهان سلسلۀ پنجم در مصر برای برگزاری آیین پرستش «رع»، خدای خورشید، بنا میکردند
-
solar tower
برج خورشید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] برجی که در رأس آن یک خورپا نصب شده است که نور خورشید را بهطور ثابت به درون برج میتاباند و در پایین برج ابزارهای رصد مخصوص خورشید قرار دارد
-
خورشیدنگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] ← خورتصویرنگار
-
آرایش خورشید
فرهنگ فارسی معین
(یِ ش ِ خُ) (اِمر.) هفدهمین لحن از الحان باربدی .
-
آرایش خورشید
لغتنامه دهخدا
آرایش خورشید. [ ی ِ ش ِ خوَرْ / خُرْ ] (اِخ ) نام نوا و لحن اول است از جمله ٔ سی لحن باربد : چو زد زآرایش خورشید راهی در آرایش بدی خورشید ماهی . نظامی .|| (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً، خط عارض خوبان .
-
جبه ٔ خورشید
لغتنامه دهخدا
جبه ٔ خورشید. [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ی ِ خوَرْ / خُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به جبه ٔ خورشید و ماه شود.
-
جامه ٔ خورشید
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ خورشید. [ م َ / م ِ ی ِ خوَرْ / خُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لباس شمس . جامه ٔ آفتاب . کنایه از زمین است . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برگ درختان . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ابر. (برهان ) (ناظم الا...
-
نبض خورشید
لغتنامه دهخدا
نبض خورشید. [ ن َ ض ِ خوَرْ / خُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خطوط شعاعی . (آنندراج ).
-
ماهوی خورشید
لغتنامه دهخدا
ماهوی خورشید. [ ی ِ خوَرْ/ خُرْ ] (اِخ ) پسر بهرام نیشابوری یکی از دستیاران ابوالمنصور المعمری در گرد کردن شاهنامه ٔ منثور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقدمه ٔ شاهنامه ٔ ابومنصوری ، بیست مقاله ٔ قزوینی ج 2 صص 24-45 شود.
-
خانه ٔ خورشید
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ خورشید. [ ن َ / ن ِ ی ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برج اسد. (غیاث اللغات ).
-
خورشید سرخ
لغتنامه دهخدا
خورشید سرخ . [ خوَرْ / خُرْ دِ س ُ ] (اِخ ) معادل صلیب احمر. هلال احمر. (یادداشت مؤلف ).
-
خورشید صراحی
لغتنامه دهخدا
خورشید صراحی . [ خوَرْ / خُرْ دِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب . (آنندراج ) : چو نور شمع ساقی تازه رو باش ز خورشید صراحی ماه نو باش .زلالی (از آنندراج ).
-
خورشید گرفتن
لغتنامه دهخدا
خورشید گرفتن . [ خوَرْ / خُرْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن خورشید. خسوف . کسوف که بهر دو معنی آمده است . (یادداشت مؤلف ).