کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورشیدروی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورشیدروی
لغتنامه دهخدا
خورشیدروی . [ خوَرْ / خُرْ ] (ص مرکب ) خوب روی . جمیل . خورشیدچهر. خورشیدرو : بجستند خورشیدرویان ز جای از آن غلغل نامور کدخدای . فردوسی .برون آورید از شبستان اوی بتان سیه چشم خورشیدروی . فردوسی .بدینگونه رانید یکسر سخن ز خورشیدرویان سرو چمن . فردوسی ...
-
جستوجو در متن
-
خورشیدرو
لغتنامه دهخدا
خورشیدرو. [ خوَرْ / خُرْ ](ص مرکب ) خوبروی . خوش صورت . آفتاب منظر. خورشیدروی .
-
شمشیرجوی
لغتنامه دهخدا
شمشیرجوی . [ ش ِ / ش َ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ شمشیر. کنایه از جنگجو و رزم آور : بر و بازوی شیر و خورشیدروی دل پهلوان دست شمشیرجوی .فردوسی .
-
عنبرعذار
لغتنامه دهخدا
عنبرعذار. [ عَم ْ ب َ ع ِ ] (ص مرکب ) عذار خوشبوی چون عنبر. دارای چهره ٔ معطر. دارای روی عنبرین : خورشیدروی باشد عنبرعذار باشداز پای تا به فرقش رنگ و نگار باشد.منوچهری .
-
روزرخ
لغتنامه دهخدا
روزرخ . [ رُ ] (اِ مرکب ) روشنی و شفافی و سرخی روی . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا). سرخ رویی . || (ص مرکب ) کنایه از سرخ روی . (برهان قاطع). || کنایه از زیبا و خورشیدروی و سرخ روی : بود آفتاب زردی کان روزرخ درآمدصبح دو عید بنم...
-
یاقوت لب
لغتنامه دهخدا
یاقوت لب . [ ل َ ] (ص مرکب ) با لبی به رنگ یاقوت سرخ . سرخ لب . (ناظم الاطباء) : جام زرین تو پر کرده ز یاقوت روان ساقی بزم تو یاقوت لب سیم بری . امیرمعزی .مست تمام آمده ست بر در من نیمشب آن بت خورشیدروی وان مه یاقوت لب . خاقانی .یاقوت لبان در بناگوش ...
-
سیه مو
لغتنامه دهخدا
سیه مو. [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) سیه موی . کسی که موهای سر و روی او سیاه باشد. (ازناظم الاطباء). مجازاً، جوان : جهان شده فرتوت چو پاغنده ٔ سدکیس کنون گشت سیه موی و عروسی شد جماش . بوشعیب .برون آورید از شبستان اوی بتان سیه موی خورشیدروی . فردوسی .پیری رسی...
-
سیه چشم
لغتنامه دهخدا
سیه چشم . [ ی َه ْ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) حورالعین . که چشمان سیاه دارد. چشم محبوب . (فرهنگ رشیدی ) : ای غالیه زلفین ماه پیکرعیار و سیه چشم و نغز و دلبر. خسروی .بیاد سیه چشم گلرخ ببام چو سرو سهی بر سرش ماه تام . فردوسی .برون آورید از شبستان اوی بتان س...
-
شبستان
لغتنامه دهخدا
شبستان . [ ش َ ب ِ ] (اِ مرکب ) خوابگاه . (ناظم الاطباء). به معنی شب خانه است که حرمسرای پادشاهان و خلوتخانه و خوابگاه ملوک و سلاطین باشد. (برهان قاطع). آن حصه از سرا که جای توقف در شب است و اکنون آن را اندرون و اندرونی و زنانه گویند.(فرهنگ نظام ). ح...
-
منخسف
لغتنامه دهخدا
منخسف . [ م ُ خ َ س ِ ] (از ع ص ) ماه گرفته . (ناظم الاطباء) (یادداشت مرحوم دهخدا) : ماه نو منخسف در گلوی فاخته است طوطیکان با حدیث قمریکان با انین . منوچهری .من شدم عاشق بر آن خورشیدروی کابروان دارد هلال منخسف . خاقانی .مه قدم و فلک ردا وز تف آفتاب ...
-
نقصان
لغتنامه دهخدا
نقصان . [ ن ُ ] (ع مص ) کم کردن در بهره . نقص . (از منتهی الارب ). || کم شدن . (از منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (تاج المصادر بیهقی ). کاسته شدن . (مجمل اللغة). نقص . رجوع به نقص شود. || (اِمص ، اِ) کمی . (منتهی الارب ). عیب . منقصت . ک...
-
آسیا
لغتنامه دهخدا
آسیا. (اِ) دستگاهی خرد کردن و آرد کردن حبوب یا گچ و آهک و مانند آن ، یا گرفتن روغن و شیره ٔ نبات و جز آن را. رحی . طاحونه . آس .آسیاو. این کلمه بر همه ٔ انواع از بادی و آبی و دستی و ستوری اطلاق شود : و ایشان را [ مردم سیستان را ] آسیاها است بر باد سا...
-
ذوالفقار شیروانی
لغتنامه دهخدا
ذوالفقار شیروانی . [ذُل ْ ف َ رِ شیر ] (اِخ ) سیدی است فاضل و کامل و معاصر حکیم خاقانی شروانی و فلکی شروانی و جمال الدین اصفهانی . ظهورش در زمان دولت خوارزمشاهیان و نام نامیش سیدقوام الدین حسین بن صدرالدین علی بوده و مداحی یوسف شاه لر که از جانب اباق...
-
بت
لغتنامه دهخدا
بت . [ ب ُ ] (اِ)آن تندیس که به صور گوناگون سازند و بجای خدای پرستش کنند. مجسمه که برای پرستش ساخته میشود. (فرهنگ نظام ). وَثَن . (منتهی الارب ). صنم . (ترجمان القرآن ). معبود و مسجود کافران باشد که ازسنگ و چوب آن را تراشند و به تازی صنم خوانند. (آنن...