کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورشیدرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورشیدرو
لغتنامه دهخدا
خورشیدرو. [ خوَرْ / خُرْ ](ص مرکب ) خوبروی . خوش صورت . آفتاب منظر. خورشیدروی .
-
جستوجو در متن
-
تحسین
لغتنامه دهخدا
تحسین . [ ت َ ] (اِخ ) نام وی عبدالعظیم و از شعرای لاهور و از شاگردان شاه فقیراﷲ آفرین بوده . از اوست :تحسین ، بهار آن گل خورشیدرو ببین تا وانشد نقاب رخ او سحر نشد.(از صبح گلشن ).
-
شیطرخ
لغتنامه دهخدا
شیطرخ . [ طَ رَ ] (اِخ ) سیطرخ . نام پهلوان تورانی . باید شیدرخ (با ضم «ر») باشد بمعنی خورشیدرو ولی ولف بافتح «ط» و «ر» خوانده است . (لغات شاهنامه ص 193). نام یک پهلوان تورانی . (فرهنگ لغات ولف ) : ابا شیطرخ نامور گیو بوددو گرد گرانمایه ٔ نیو بود.فرد...
-
خورشیدچهر
لغتنامه دهخدا
خورشیدچهر. [ خوَرْ / خُرْ چ ِ ] (ص مرکب ) خوبروی . جمیل . آنکه چهره چون خورشیددارد. خورشیدچهره . خورشیدرخ . خورشیدرو : بر او آفرین کرد مادر بمهرکه برخوردی ای ماه خورشیدچهر. فردوسی .ز شاه سرافراز و خورشیدچهرمهست و بکامش گرایان سپهر. فردوسی .کشیدند با ...
-
خورشیدروی
لغتنامه دهخدا
خورشیدروی . [ خوَرْ / خُرْ ] (ص مرکب ) خوب روی . جمیل . خورشیدچهر. خورشیدرو : بجستند خورشیدرویان ز جای از آن غلغل نامور کدخدای . فردوسی .برون آورید از شبستان اوی بتان سیه چشم خورشیدروی . فردوسی .بدینگونه رانید یکسر سخن ز خورشیدرویان سرو چمن . فردوسی ...