کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورشیدرخش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورشیدرخش
لغتنامه دهخدا
خورشیدرخش . [خوَرْ / خُرْ، رَ ] (ص مرکب ) عالی مرتبه . آنکه اسب چون خورشید دارد. کنایه از مرد بلندمقام : خسرو اقلیم بخش تاج ستان ملوک رستم خورشیدرخش باج ستان ملوک .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
تاج ستان
لغتنامه دهخدا
تاج ستان . [ س َ/ س ِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ تاج از شاهان . سلب کننده ٔتاج و تخت . || پادشاه پیروز. شاه فاتح . غالب || شاهنشاه . پادشاه بزرگ : خسرو اقلیم بخش ، تاج ستان ملوک رستم خورشیدرخش ، مالک جان ملوک . خاقانی .اقلیم بخش و تاج ستان ملوک عصرشاهی که...
-
هامون کردن
لغتنامه دهخدا
هامون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خراب و ویران ساختن . با خاک یکسان کردن . با زمین برابر یا درهم کوفتن بلندیها و پست کردن : چنین گفت اکنون بر و بوم ری بکوبند پیلان جنگی به پی همه مردم از شهر بیرون کنندهمه ری به پی دشت و هامون کنند. فردوسی .و باره ٔ ...