کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوردنگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوردنگاه
لغتنامه دهخدا
خوردنگاه . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (اِ مرکب ) جای خوردن . مأکل . خوردنگه . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
مغتبق
لغتنامه دهخدا
مغتبق . [ م ُ ت َ ب َ ] (ع اِ) خوردنگاه غبوق . (منتهی الارب ). خوردنگاه غبوق که شراب شبانگاهی باشد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || (مص ) خوردن غبوق . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). غبوق و شراب شبانگاه خوردن . (ناظم الاطباء).
-
مأکل
لغتنامه دهخدا
مأکل . [ م َءْ ک َ ] (ع اِ) طعام و خوردنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، مآکل . (ناظم الاطباء). || کسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مکسب . (ذیل اقرب الموارد). || خوردنگاه . خوردن جای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
خوردنگه
لغتنامه دهخدا
خوردنگه . [ خوَرْ / خُرْ دَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) خوردنگاه . محل غذا. جای خوراک . مأکل . (یادداشت مؤلف ) : یکی عید گرانمایه جمال ماه ذی الحجةیکی نوروز فرخنده کمال ماه فروردین از این آراسته شد کعبه چون خوردنگه خسرووزآن افروخته شد دشت چون خوردنگه شیرین...
-
خورنگه
لغتنامه دهخدا
خورنگه .[ خوَ / خ ُ رَ گ َه ْ ] (اِخ ) خورنگاه . خورنق . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ) : خواهی که در خورنگه دولت کنی مقام برخیز از این خرابه ٔ نادلگشای خاک . خاقانی .|| پیشگاه خانه . خورنگاه . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). || دارالضیاف...
-
لنگر
لغتنامه دهخدا
لنگر. [ ل َ گ َ ] (اِ) جائی را گویند که در آنجا همه روزه طعام به مردم دهند. (جهانگیری ). جائی که آنجا طعام به فقراء دهند. (غیاث ). خانقاه . محل اجتماع یا خوردنگاه صوفیان . جائی که هر روز ازآنجا به مردم طعام برسد، از این است که خانقاه را نیز لنگر گوین...
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گاه آدم باز. فرخی .هر شاعری به گاه امیری ب...