کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خورای
لغتنامه دهخدا
خورای .[ خوَ / خ ُ ] (اِ) خوراک اندک . قوت لایموت . || (ص ) مرتب . لطیف . بانزاکت . (ناظم الاطباء). || (نف ) لایق . خورا. درخور. رجوع به خورا شود.
-
جستوجو در متن
-
پیوندپذیر
لغتنامه دهخدا
پیوندپذیر. [ پ َ / پ ِ وَ پ َ ] (نف مرکب ) خورای پیوند. درخور و لایق پیوند. که قابلیت پیوند دارد. که پیوند قبول تواند کرد.
-
پیونیدنی
لغتنامه دهخدا
پیونیدنی . [ پ َ / پ ِ وَ دَ ] (ص لیاقت ) درخور پیونیدن . که تواند پیونیدن . که پیوند خورد. خورای پیوستن .
-
ردخور
لغتنامه دهخدا
ردخور. [ رَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، ردشدنی . خورای رد شدن . سزاوار ترک . ترک کردنی : ردخور ندارد؛ قطعی است . حتمی است . (فرهنگ فارسی معین ). دعای او ردخور ندارد؛ ردناشدنی است . (یادداشت مؤلف ).
-
خورا
لغتنامه دهخدا
خورا. [ خوَ / خ ُ ] (نف ) سزاوار. لایق . شایسته . (ناظم الاطباء). درخور. (انجمن آرای ناصری ) : خورای تو نبود چنین کار بدبود کاربد از در هیربد. ابوشکور بلخی (از انجمن آرای ناصری ).خورا هرچه بینی تو از کم و بیش کند همچو خود هریکی خورد خویش . اسدی .من چ...
-
بشکوه
لغتنامه دهخدا
بشکوه . [ ب ِ ش ُ / ب ِ ] (ص مرکب ) باشکوه . مردم صاحب شوکت و حشمت و هیبت را گویند.(برهان ). مردم صاحب شوکت و هیبت که آنرا باشکوه گویند مانند بخرد که باخرد آمده . (از آنندراج ). مردم صاحب حشمت و شکوه . (ناظم الاطباء). صاحب حشمت و هیبت . (از سروری ). ...
-
ابوشکور
لغتنامه دهخدا
ابوشکور. [ اَ ش َ ] (اِخ ) بلخی . یکی از اجله ٔ شعرای باستانی ایران . در تذکره ها ازتاریخ حیات او جز نام و موطن و از شعر وی غیر از بیتی چند در تذاکر و متفرقاتی در کتب لغت که همگی بر کمال قدرت طبع و جودت و صفای قریحت او دلیل کند بر جای نیست . ابوشکور ...