کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودپرور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خودپرور
لغتنامه دهخدا
خودپرور. [ خوَدْ / خُدْ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) مربی نفس خود. || آنکه تربیت نفس خود کند. آنکه تربیت خود کند. || آنکه نزد خود درس خواند. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
تن پرور
لغتنامه دهخدا
تن پرور. [ تَم ْ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) خودنواز و خودپرور و کسی که خود را پرورش می کند و می نوازد. (ناظم الاطباء). تن آسای . تن پرست . آنکه تن وی معبود وی باشد. (آنندراج ) : چو کم خوردن طبیعت شد کسی راچو سختی پیشش آید سهل گیردوگر تن پرور است اندر فراخ...
-
پرور
لغتنامه دهخدا
پرور. [ پ َرْ وَ ] (اِ) پروار. || (نف ) مزید مؤخری بمعنی پرورنده و پروراننده در آخر بسیاری از کلمات فارسی و هم عربی : آزپرور. ادب پرور. بنده پرور. تن پرور. پیرپرور. جان پرور. جهان پرور. خودپرور. خیال پرور. دام پرور. دانش پرور. دماغ پرور. دوست پرور. ...