کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودشیرینی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خودشیرینی کردن
مترادف و متضاد
۱. خوشخدمتی کردن، خوشرقصی کردن
۲. چاپلوسی کردن، مداهنه کردن
دیکشنری
curry, ingratiate
-
جستوجوی دقیق
-
خودشیرینی کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوشخدمتی کردن، خوشرقصی کردن ۲. چاپلوسی کردن، مداهنه کردن
-
خودشیرینی کردن
لغتنامه دهخدا
خودشیرینی کردن . [ خوَدْ / خُدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خود را محبوب دیگران کردن . دروغ و سخن چینی کردن بجهت محبوب کردن خود در نزد دیگران . خود را بالاف و تملق جا کردن . پیش دیگران خود را عزیز کردن .
-
جستوجو در متن
-
خودعزیزی
لغتنامه دهخدا
خودعزیزی . [ خوَدْ / خُدْ ع َ ] (حامص مرکب ) خودشیرینی . عمل عزیز دیگری خود را کردن . رجوع به خودشیرینی کردن شود.
-
خوش خدمتی کردن
لغتنامه دهخدا
خوش خدمتی کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ خ ِ م َک َ دَ ] (مص مرکب ) خودشیرینی کردن . چاپلوسی کردن .
-
خوش رقصی کردن
لغتنامه دهخدا
خوش رقصی کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاپلوسی کردن . خودشیرینی کردن . تملق گفتن . (یادداشت مؤلف ).
-
پاچه خوار
واژهنامه آزاد
آدم چاپلوس- چاپلوسی کردن - در اصطلاح عامیانه خودشیرینی کردن این لغت در سالیان اخیر رایج شده است و مبدع اصلی آن را نویسنده سریال شب های برره می دانند.
-
سبزی
لغتنامه دهخدا
سبزی . [ س َ ] (حامص ) حالت و چگونگی سبز. منسوب بسبز، همچون سیاهی و سفیدی که منسوب بسیاه و سفید است . (برهان ) (آنندراج ) : دگر ره چو سبزی درآمد بشاخ سهی سرو را گشت میدان فراخ . نظامی .این رنگ به سبزی میزند؛ برنگ سبز می نماید. || خرمی و طراوت . (برها...
-
رقص
لغتنامه دهخدا
رقص . [ رَ ] (ع مص ) یا رَقَص .پویه دویدن : و لا یکون الرقص الا للاعب ابل و لما سواه القفز و النقر. (منتهی الارب ). جنبیدن و برجستن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پویه دویدن . (آنندراج ).- رقص درختان ؛ کنایه از جنبیدن شاخ و برگ درختان به روز باد لی...
-
شیرینی
لغتنامه دهخدا
شیرینی . (ص نسبی ، اِ مرکب )هر چیز شیرین . هر چیز که مزه ٔ قند و نبات دهد و حلاوت داشته باشد. (یادداشت مؤلف ). || آنچه پزند و سازند از خوردنیهای شیرین . خوردنیهای گوناگون که از شکر و عسل و قند ممزوج با دیگر چیزها سازند. آنچه قناد پزد از اقسام خوردنی...