کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودسری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خودسری کردن
مترادف و متضاد
۱. خیرهسری کردن، خودرایی کردن
۲. تمرد کردن، نافرمانی کردن، گستاخی کردن، عصیان ورزیدن، سرکشی کردن، طغیان کردن، نافرمانی کردن
۳. خودکامگی کردن، لجاجت به خرج دادن، کلهشقی کردن، یکدندگی کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خودسری کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خیرهسری کردن، خودرایی کردن ۲. تمرد کردن، نافرمانی کردن، گستاخی کردن، عصیان ورزیدن، سرکشی کردن، طغیان کردن، نافرمانی کردن ۳. خودکامگی کردن، لجاجت به خرج دادن، کلهشقی کردن، یکدندگی کردن
-
خودسری کردن
لغتنامه دهخدا
خودسری کردن . [ خوَدْ / خُدْ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لجاج کردن . خیره سری کردن . استبداد ورزیدن .
-
واژههای مشابه
-
خودسری مردم
دیکشنری فارسی به عربی
فوضوية
-
جستوجو در متن
-
disobeyed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناکارآمدی، نافرمانی کردن، سرپیچی کردن، اطاعت نکردن، نقص کردن، شکستن، سرکشی کردن، خودسری کردن
-
disobeys
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی پروا، نافرمانی کردن، سرپیچی کردن، اطاعت نکردن، نقص کردن، شکستن، سرکشی کردن، خودسری کردن
-
برمخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹پرمخیدن› [قدیمی] barmaxidan ۱. خودسری و نافرمانی کردن.۲. از پدر و مادر نافرمانی کردن.۳. عصیان ورزیدن.
-
خودرایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] ‹خودرایی› xodra'yi خودرٲی بودن؛ به میل خود و بدون مشورت دیگران کار کردن؛ خودسری.
-
خیرگی کردن
لغتنامه دهخدا
خیرگی کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پررویی کردن . بی حیایی کردن . بی شرمی کردن . || جسارت ورزیدن . دلیری کردن .لجاجت کردن . عناد کردن . ستهیدن . ستیزگی کردن . || خودسری کردن . خیره سری کردن . خودرائی کردن .
-
خیره چشمی کردن
لغتنامه دهخدا
خیره چشمی کردن . [ رَ / رِ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیشرمی کردن . پررویی کردن . لجاجت کردن . خودسری کردن . خیره سری کردن . عناد کردن . خودرایی کردن .
-
برمخییدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ دَ) (مص ل .) 1 - خودسری و نافرمانی کردن . 2 - عاق شدن .
-
طغیان
واژگان مترادف و متضاد
۱. تمرد، خودسری، سرکشی، سرپیچی، عصیان، طغیانگری، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ≠ انقیاد، فرمانبرداری ۲. انقلاب، بلوا، شورش ۳. نافرمانی کردن، از حد خود تجاوز کردن
-
استبداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estebdād ۱. به میل و رٲی خود کار کردن؛ خودرٲی بودن؛ خودرٲیی؛ خودسری؛ خودکامگی.۲. (اسم) (سیاسی) حکومتی که مردم در آن نقشی ندارند و فرمانروایان مقید به قانون نیستند و به میل و ارادۀ خود تصمیم میگیرند.
-
شاخ شکستن
لغتنامه دهخدا
شاخ شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ادب کردن و از خودسری و غرور بازآوردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) : مغرور بحسن خویشتن بودزلف تو شکست شاخ سنبل .سلیم (از آنندراج و فرهنگ نظام ).