کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودسازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خودسازی
/xodsāzi/
معنی
۱. آماده کردن خود را برای انجام کاری.
۲. [قدیمی، مجاز] ریاکاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خویشتنسازی
۲. تزکیه، تهذیب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خودسازی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خویشتنسازی ۲. تزکیه، تهذیب
-
خودسازی
لغتنامه دهخدا
خودسازی . [ خوَدْ/ خُدْ ] (حامص مرکب ) بتهذیب اخلاق خود کوشیدن و ظاهر خود آراستن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : ز خودسازی توانی زد اثر نقش سرافرازی کند شاهی اگر یابد کسی گنج قناعت را. قطره (از آنندراج ).صافتر ز آئینه باشد سینه ٔ پرجوش مابهر خودسازی در...
-
خودسازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xodsāzi ۱. آماده کردن خود را برای انجام کاری.۲. [قدیمی، مجاز] ریاکاری.
-
جستوجو در متن
-
تزکیه
فرهنگ واژههای سره
خودسازی، پاکساز
-
خودآرایی
واژگان مترادف و متضاد
آرایش، بزک، ظاهرسازی، خودسازی
-
fopperies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fopperies، خودسازی، جلفی، کارهای جلف
-
foppery
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فوپری، خودسازی، جلفی، کارهای جلف
-
آرایش کردن
لغتنامه دهخدا
آرایش کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تزیین . تزیّن . آراستن . جلوه کردن . || طرازیدن . پدرام کردن . تدبیج . تنقیش . خودسازی .
-
مطالة
لغتنامه دهخدا
مطالة. [ م ِ ل َ ] (ع اِمص ) آهنگری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حرفه ٔ مطّال . (از محیطالمحیط). و رجوع به مطال شود. || خودسازی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
دش
لغتنامه دهخدا
دش . [ دَ ] (اِ) خود آرایی . خود را ساختن و آراستن . (برهان ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). خود آرایی و خودسازی . (آنندراج ). خود آراستن . (غیاث ). || صورت خوش . (برهان ). صورت خوب . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || شبه و نظیر و مانند. (برهان ). شب...
-
سازی
لغتنامه دهخدا
سازی . (حامص ) جزو دوم کلمات ، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم ) و «ی » (حاصل مصدر) است . این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی ، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی ، و عمل و حرفه و شغل سازنده ٔ آن ، چون گری و کار...
-
خمینی
لغتنامه دهخدا
خمینی . [ خ ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) روح اﷲ. آیت اﷲ العظمی روح اﷲ الموسوی الخمینی .ولادت امام : امام خمینی رضوان اﷲ علیه روز بیستم جمادی الثانی (برابر با سالروز میلاد دخت گرامی پیامبر، حضرت فاطمه ٔ زهرا (س ) سال 1320 هَ . ق . در شهرستان خمین چشم به جهان ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [زمان خان ] رئیس قوم خود بود. در ایام تسلط ...