کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوج
لغتنامه دهخدا
خوج . (اِ) درخت امرود در دیلمان و رشت . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
خوْجَ
لهجه و گویش گنابادی
khoja در گویش گنابادی یعنی خواجه ، بزرگ ، دانشمند
-
خوجِ خِجِرْ
لهجه و گویش گنابادی
khojekhejer در گویش گنابادی یعنی دوقلو ، برکت کرده ، با برکت ، تخم مرغ دو زرده ، بچه های دو قلو و چند قلو
-
واژههای همآوا
-
خوْجَ
لهجه و گویش گنابادی
khoja در گویش گنابادی یعنی خواجه ، بزرگ ، دانشمند
-
جستوجو در متن
-
کرک
لغتنامه دهخدا
کرک . [ ک َ رِ ] (ع ص ) سرخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). احمر. یقال : ثوب کرک و خوج کرک . (از اقرب الموارد).
-
ذال
لغتنامه دهخدا
ذال . (ع اِ) خوج خروه . تاج خروس . خود خروه . عرف الدیک . و آن گوشتپاره ای سرخ است که بر سر خروس بود. فش خروس . (قاض یخان بدر محمد دهار).
-
کلوخ امرود
لغتنامه دهخدا
کلوخ امرود. [ ک ُ اَ ] (اِ مرکب ) نوعی از امرود بزرگ و ناهموار بی مزه . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظاهراً همان است که در گیلکی خوج و در اصفهانی خُوج گویند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نوعی امرود بزرگ ناهموار و بی مزه . امرود کوهی . خوج . (فرهنگ...